ایران جزو 5 قدرت سایبری

ایران جزو 5 قدرت سایبری

روزنامه دیلی‌تلگراف-تهدید سایبری که در ماه‌های اخیر بزرگ‌نمایی آن در دستور کار ویژه مقامات آمریکایی قرار گرفته توسط کیت الکساندر رئیس سابق آژانس امنیت ملی آمریکا هم مورد تأکید قرار گرفت. وی می‌گوید ایران در کنار آمریکا، انگلیس، اسرائیل و روسیه یکی از 5 بازیگر بزرگ عرصه سایبری است. بزرگترین تهدیدی که وجود دارد، حمله‌ای فاجعه‌بار به زیرساخت‌های انرژی است. ما برای چنین چیزی آماده نیستیم  .

منطق و پیش بینی قرآن در خصوص نتایج مذاکرات 5+1

وَ لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً)؛ (نساء: 14)


و خداوند هرگز بر [زیان ]مؤمنان برای کافران راه [تسلطی] قرار نداده است.

درحالی نمایندگان ایران به مذاکرات ادامه می دهند که پس از اینکه آمریکا و کشور های اقماریش  متقاعد شده اند، ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست، آمریکا بهانه نظارت بر تاسیسات نظامی را مطرح کرده و آن را شرط برداشتن تحریم ها کرده است.
 
اما خداوند متعال در قرآن کریم در مورد خواسته های پی در پی و بهانه گیری های زیاد از حد مسیحیان و یهودیان در مورد مسلمانان اینگونه می فرماید:
وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ ﴿۱۲۰﴾
ترجمه: و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمى‏شوند مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى بگو در حقیقت تنها هدایت‏ خداست که هدایت [واقعى] است و چنانچه پس از آن علمى که تو را حاصل شد باز از هوسهاى آنان پیروى کنى در برابر خدا سرور و یاورى نخواهى داشت (۱۲۰)
همچنین در سوره بقره آیه 217 خداوند می فرماید: وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ
ترجمه: و آنان پیوسته با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند.
تصویر: http://www.hadidnews.com/images/docs/000015/n00015558-b.jpg
در مذاکرات هسته ای هم تا کنون اوضاع به همین شکل بوده است. ابتدا می گفتند غنی سازی در راستای بمب اتمی نباید داشته باشید. بعد از آن می گویند هرگونه تحقیقات و توسعه را باید تعطیل کنید. حالا می گویند ما باید به تاسیسات نظامی ایران نیز نظارت داشته باشیم. در قدم دوم خواهند گفت ایران چون تهدیدی برای منطقه است باید تسلیحات نظامی خودش را کاهش دهد تا تحریم ها را برداریم. و اگر این گام را هم برداریم آنها حمایت حکومت جمهوری اسلامی از حزب الله و فلسطین و انصار الله و ... را بهانه خواهند کرد تا تحریم ها را تشدید کنند و یا اینکه بر ندارند. و پس از آن به بهانه رعایت حقوق بشر می گویند زندانی های سیاسی را باید آزاد کنید و برای احترام به حقوق زن ها باید قانون حجاب را بردارید تا زن ها با هر پوشش برهنه ای که دوست داشتند در کوچه و بازار ظاهر شوند. و یقین این موارد خواسته پایانی آنها برای رفع تحریم ها نخواهد بود.

خواهند گفت که باید دولت مطبوع انها بر سر کار بیاید. تا اینکه تحریم ها رفع شود.

 

و قرآن تاکیدا می فرماید: و آنان پیوسته با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند.
طبق بیان قرآن برگشت از دین خواسته پایانی آنهاست. بر همین اساس چه لزومی دارد بر سر تحریم هایی که برداشته نخواهد شد وقت خودمان را صرف کنیم؟
و باز خداوند در قرآن کریم به مسلمان ها در مذاکرات با دشمنان هشدار می دهد:
« یا ایها الذین امنوا ان تطیعوا الذین کفروا یردّوکم علی اعقابکم فتنقلبوا خاسرین، بل الله مولاکم و هوخیر الناصرین» (آل عمران/۱۵۰-۱۴۹)
[color=#0000ff]ترجمه:
ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از کسانی که کفر ورزیده اند اطاعت کنید شما رابه عقب باز می گردانند. پس زیانکار و بازنده بر می گردید بلکه خدا مولا ویاور شماست و او بهترین یاری دهندگان است.
این حرف خداوند است و با تبلیغات رسانه ای نمی شود نتایج مذاکرات [عقب نشینی و اطاعت از کفار] را یک پیروزی بزرگ نامید.
آیا بهتر نیست در مورد تحریم ها اندکی به قرآن رجوع کنیم و یا اینکه به سیره رسول الله عمل کنیم؟ مگر نه این بود که پیغمبر در شعب ابی طالب به مدت سه سال با سخت ترین تحریم های اقتصادی و حتی مواد غذایی زندگی کرد تا اینکه به لطف خدا پیروز شد.
آیه های قرآن در مورد تحریم مسلمان هاتوسط کفار و منافقان:
« هم الذین یقولون لا تنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون» (منافقون /۷)
ترجمه: آن ها کسانی هستند که می گویند: به کسانی که نزد پیامبر خدا هستند کمک مالی نکنید تاپراکنده شوند، در حالی که گنجینه های آسمان ها و زمین از آن خداست ولی منافقین نمی فهمند»

زنده باد یاد دلیر مردان سرزمینم .

افسران - زنده باد یاد دلیر مردان سرزمینم

زمانی که صدام شهرهای ایران را موشک باران و بمباران می کرد، تیمسار آبشناسان نامه‌ای به صدام نوشت که خیلی خواندنی است و یکی از افتخارات ارتش جمهوری اسلای ایران است...
«اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد؛ نه این‌که با بمب افکن‌های اهدایی شوروی، محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد».
در جواب نامه، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه‌اش به دشت عباس فرستاد تا به تیمسار آبشناسان یک جنگ تخصصی را نشان بدهد.
سال‌ها قبل در اسکاتلند، تیمسار آبشناسان، ژنرال عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش‌های منتخب جهان دیده بود. آن‌جا گروه او اول شد و عراقی‌ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خود او را اسیر کرد.
زنده باد یاد دلیر مردان سرزمینم ..

سلام ای امام رئوف


در حــــریم قدســـــیت بـــــال مـــناجاتی بـده

گنـــــبدت دل می بــــرد وقــــت ملاقاتی بـده

دست هایم خالی از پیش است ســـوغاتی بـده

من فقیرم تکه نـــــانی بهـــــر خـــــیراتی بــده

از کـــــنار تـــــو گــــدا با دست خالی رد نشد

نیست عاقل هر کسی دیوانه ی مشهد نشد

از دم گــــرمت مســـیحا صـاحبِ دم می شود

بی تو باشم حضرت خورشید سردم می شود

نــــان بـــرای بـــردن و خوردن فراهم می شود

مــــن زیـــادیم فقط از سـفره ات کم می شود

مـــا لـــب تشـــنه لب دریایمان پیش شماست

هر کجا باشیم هم یک پایمان پیش شـماست

این حرم را چشــمهای تــار می خواهد چه کار؟

پنجـــره فــولاد تــــو بیـــمار می خـواهد چه کار؟

دل به تو بسته طناب دار می خــواهد چــه کار؟

خوب مداوایش کند اسرار می خواهد چــه کار؟

پنـــــجره فــــــولاد تـــــو بیـــمار را آورده اســـت

تو جوابــــش را بـــده دکــتر جوابش کرده است

بر خلاف دست، چشمم پر تر  از این حرف هاست

آب  سقا خانه ات  تب بُرتر  از این حرف هاست

این گرفتارت شدن ها حُر تر از این حــرف هاست

نان  بدون  عشق  تو  آجرتر از این حرف هاست

در رواق تــــو تــــمامی جــــهان جــا می شـود

زودتــر از گــــفتن حــــاجت گـــره وا می شــود

راه افـــتادی و زیـــــر پـــــات ایــــران ســـاخـتند

تـــــکه ای از خــــاک ایران را خراسان سـاختـند

با وجود تـــو در ایـــــن کشور مسلمان سـاختند

تو همان لطفی که در پاسخ به سلمان ساختند

در نگـــــه داری تـــو خــــود را نشــان دادیم  ما

تـــــا ابــــد مـــــدیون زنهـــــای ســــنابادیــم ما

شهیدی که مدال هایش از جنس ترکش بود

در میان خیل عظیم شهدای سیستان وبلوچستان، سردار و سپهدار این شهیدان حاج قاسم میرحسینی قائم مقام لشکر ‪ ۴۱‬ ثارالله از جایگاهی خاص برخوردار است ، سرداری که به گفته بسیاری از همرزمانش مدال هایش از جنس ترکش بود.

به گزارش خبرنگار مهر شهید حاج قاسم میر حسینی قائم مقام لشکر 41 ثارالله و یکی از دلاور مردان خطه سیستان است که نقش برجسته ای در فرماندهی و عملیات هایی از جمله خیبر ،والفجر 3 و 4 ،عملیات بدر و کربلای 5 داشته است .

رشادت های شهید میر حسینی در میدان نبرد چنان بود که فرماندهی معظم کل قوا و مقام معظم رهبری در تجلیل از این شهید بزرگوار فرمودند:«شهید حاج قاسم میرحسینی که از سرداران لشکر 41 ثارالله می باشد از آن شخصیت هایی استثنایی و جالب است که من مردم سیستان را اینگونه شناختم»

میر قاسم حامی محرومان

سردار شهید قاسم میرحسینی  سال 1342 در روستای «میربیک» از توابع جزینک زابل دیده به جهان گشود.خانه آن‌ها سه کیلومتر با دبستان منطقه فاصله داشت ولی طی این مسیر طولانی نیز باعث نمی‌شد تا در بازگشت از مدرسه، کمک‌حال مادرش نباشد .

هر چه سال های کودکی اش به نو جوانی نزدیک می شد دنیا را وسیع تر می دید و رنج محرومیت و اندوه دست های خالی روستاییان را شفاف تر حس می کرد .

از قاسم ،کاری برای برزگران و مردم صبور و پر تلاش آبادی بر نمی آمد اما هر گز محبت و همدلی اش را از آنان دریغ نمی کرد.

او در همه حال رفیق راه و یاور آگاه روستائیان بود و لحظه ای از پا های پرتاول و دستان چاک چاک زنان و مردان روستایی غافل نمی شد .آرزو داشت هر گونه که می تواند باری از دوش این مردم همیشه صمیمی بردارد ،از این رو در آزمون ورودی هنرستان شبانه روزی زابل شرکت کرد و در رشته کشاورزی پذیرفته شد ، در میان خیل عظیم شهدای سیستان وبلوچستان، سردار و سپهدار این شهیدان حاج قاسم میرحسینی قائم مقام لشکر ‪ ۴۱‬ ثارالله از جایگاهی خاص برخوردار است ، سرداری که به گفته بسیاری از همرزمانش مدال هایش از جنس ترکش بود.

به گزارش خبرنگار مهر شهید حاج قاسم میر حسینی قائم مقام لشکر 41 ثارالله و یکی از دلاور مردان خطه سیستان است که نقش برجسته ای در فرماندهی و عملیات هایی از جمله خیبر ،والفجر 3 و 4 ،عملیات بدر و کربلای 5 داشته است .

رشادت های شهید میر حسینی در میدان نبرد چنان بود که فرماندهی معظم کل قوا و مقام معظم رهبری در تجلیل از این شهید بزرگوار فرمودند:«شهید حاج قاسم میرحسینی که از سرداران لشکر 41 ثارالله می باشد از آن شخصیت هایی استثنایی و جالب است که من مردم سیستان را اینگونه شناختم»

میر قاسم حامی محرومان

سردار شهید قاسم میرحسینی  سال 1342 در روستای «میربیک» از توابع جزینک زابل دیده به جهان گشود.خانه آن‌ها سه کیلومتر با دبستان منطقه فاصله داشت ولی طی این مسیر طولانی نیز باعث نمی‌شد تا در بازگشت از مدرسه، کمک‌حال مادرش نباشد .

هر چه سال های کودکی اش به نو جوانی نزدیک می شد دنیا را وسیع تر می دید و رنج محرومیت و اندوه دست های خالی روستاییان را شفاف تر حس می کرد .

از قاسم ،کاری برای برزگران و مردم صبور و پر تلاش آبادی بر نمی آمد اما هر گز محبت و همدلی اش را از آنان دریغ نمی کرد.

او در همه حال رفیق راه و یاور آگاه روستائیان بود و لحظه ای از پا های پرتاول و دستان چاک چاک زنان و مردان روستایی غافل نمی شد .آرزو داشت هر گونه که می تواند باری از دوش این مردم همیشه صمیمی بردارد ،از این رو در آزمون ورودی هنرستان شبانه روزی زابل شرکت کرد و در رشته کشاورزی پذیرفته شد


همزمان با تحصیل در رشته دلخواه اندک اندک روحیه آزادگی و سلحشوری در جان جوانش بالید و گل کرد در نوجوانی ،همراه انقلاب شد و مرید امام .سال دوم هنرستان بود که گدازه های آتشفشان خشم مردم ،شهر ها را در نور دید و التهاب آن به روستاهای میهن رسید .

میر قاسم که خود را همراه و حامی طبقات مستضعف روستایی می دید اولین راهپیمایی بزرگ روستائیان را در تاسوعای 1357 در روستای جزینک به سامان رساند .در این حرکت نو ،اعلامیه های حضرت امام را در میان راهپیمایان می خواند و با نوشتن پلاکارد و توزیع شعارها در بین جمیعت ،ادای وظیفه می کرد .او که روحش را با آرمانها و اندیشه های متعالی ،سر شار از معنویت و اراده انقلابی کرده بود، امام را تنها نقطه امید اقشار محروم جامعه در برابر قلدران و صاحبان زر و زور و تزویر می دانست

.با پیروزی انقلاب و دمیدن آفتاب معرفت بر پیشانی میهن ،با یاری چند تن از دوستان موافق ،اولین انجمن اسلامی دانش آموزان سیستان را در هنرستان کشاورزی تشکیل داد وبه مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب اسلامی پرداخت .

وی  در آن سالها چنان پخته و منطقی از اهداف انقلاب حمایت می کرد که در بین همکلاسی هایش به آقای منطقی معروف شده بود . در همان روزها  به موازات عضویت نیمه وقت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زابل ،به جمع گروه های خیری که برای کارهای عام المنفعه به سیستان آمده بودند پیوست و در ساختن جاده ،پل و مسجد همه توان خود را به کار بست . وی خانواده های تهیدست را شنا سایی کرده بود و برای آنان مواد غذایی رایگان تهیه می کرد و به خانه هایشان می برد .

 

قاسم ،جبهه را خانه عشق دید

عملیات بیت‌المقدس، دروازه ورود قاسم به جبهه‌های جنگ به عنوان معاون گردان بود. پس از آزادی خرمشهر بار دیگر برای آموزش تکمیلی فرماندهی راهی تهران شد و در باز گشت ،در تیپ ثارالله ،منشاء عاشقانه ترین حماسه ها گردید .

در تابستان سال 1361 کسوت فرماندهی گردان شهید مطهری پوشید و این گردان را چنان سر آمد و متحول کرد که خالق زیباترین شگفتی ها در عملیات شد .رزمنده ها به او عشق می ورزیدند و او را چون نگینی بر انگشتری تیپ ثارالله می دیدند .در عملیات رمضان با گذشتن از میدان مین دشمن ،رخساره ارادت و ایمان خود را به جبهه نشان داد .

وی در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان مسئول طرح و عملیات تیپ برگزیده شد و در والفجریک مدال زخم آذین بخش کتف و دست مجروح او گردید .سال 1362 با بضاعت زخم های فراوانش به خواستگاری محجبه ای از قبیله تقوی و عفاف رفت و به شرط تحمل مهجوری و مشتاقی با او پیمان ازدواج بست.

در والفجر سه، سه شبانه روز خواب در چشمانش بیتوته نکرد تا بتواند عملیات را به نیکی سامان بخشد . حاج قاسم در والفجر 4 پرچم حماسه بر بام ارتفاعات دره «شیلر» و« پنجوین» افراشت و در جزایر مجنون در مقام فرمانده تیپ ،عملیات خیبر را با شجاعت و تدبیر رهبری کرد .

در همین زمان بود ک در حین عملیات بر اثر بمبباران شیمیایی دشمن به شدت مصدوم شد و برای معالجه به تهران اعزام گردید اما هنوز تن از تاول های بمباران نزدوده بود که مستقیما به جبهه آمد تا همسر و پدر و مادرنگرانش را همچنان در آستانه خانه چشم انتظار بگذارد .

قاسم در همه عملیات ،صدای شفاف جبهه بود .کلامش ،نوای نینوایی کربلاهای عطش آزمای میهن بود .حنجره اش هزاران کبوتر اندیشه را به خانه ها و قریه ها و شهر ها پرواز می داد تا پیغام رسان بسیجیان بهشتی سیرت گردند و سیمای واقعی جنگ را برای آشنایان در غربت تن گرفتار شده معنا کنند .سخنان او بوی عاشقی می داد و عطر گفته های دل انگیزش مشام جان هزاران بسیجی مشتاق را معطر می کرد  و به گفته بسیاری از همرزمانش قاسم شکوه دریایی جنگ بود .

در عملیات «میمک » چون مقتدایش حسین (ع) با یاران اتمام حجت کرد تا ارتفاعات مرزی میمک حماسه صحابی عشق را هر گز از یاد نبرند .سال 1363 به پاس شجاعت مثال زدنی و تد بیر و تحلیل های آگاهانه اش از جنگ ،مسئولیت طرح و عملیات لشکر به او واگذار شد .در عملیات بدر مفهوم اطاعت پذیری ر ا از اولیای جنگ را به رزمنده ها آموخت و با مقاومت جانانه در برابر دشمن ،براثر اصابت تیر مستقیم از ناحیه پا به سختی مجروح گردید اما ماندن در بستر بیماری را برنتافت ،به پشت جبهه آمد و در شهر ها به تبلیغ مبانی دفاع مقدس و رسالت خون شهدا پرداخت .

سال1364 میهمان خانه خدا شد و با حجرالاسود مصافحه کرد .در بازگشت بیش از چند روز فضای خانه را تاب نیاورد و بی قرارانه به جبهه رفت اما هنوز دلتنگی اش را بر بلندای خاکریز های خونرنگ باز نگفته بود که در جلسه ای زیور گرفته از حضور فرماندهان عالی سپاه و لشگرثارالله به عنوان قائم مقام فرماندهی این لشگر همیشه پیروز وکلیدی معرفی شد .

حاج قاسم در عملیات والفجر هشت چنان نیروهای لشگر را هدایت کرد که توفانی از خون و خاطره برانگیخت و به یاری همه عاشقان شهادت ،شهر فاو آزاد گردید.

میر قاسم در آن عملیات به آفتاب حیثیت بخشید و به لاله های سرخ شهیدان میهن آبرو داد .هنوز رزمندگان توان رزمی و طنین فریاد های شجاعانه او را در حاشیه خور عبدالله و کارخانه نمک به یاد دارند .در کربلای یک گرمای آفتاب را با جوشش خون صدها رزمنده دلاور در آمیخت و آن گونه با دشمن در آمیخت که رزمنده ها حجم گسترده آتش را پشت سر نهادند و خود را به ارتفاعات قلاویزان رساندند .

در کربلای 4 که سرمای دی ماه استخوان می ترکاند ،سینه اروند را شکافت و درحالی که اروند خروشان از خون زیبا ترین لا له های دشت میهن ،ارغوانی شده بود موانع متعدد ایزایی را پشت سر نهاد در دالانی از خون وگلوله قدم گذاشت و خط دشمن را در هم شکست تا به خاک خونرنگ شلمچه در کربلای 5 قدم نهد و خون جوشانش را چون چلچراغی همیشه فروزان ،فرا راه فردا ئیان ایران بزرگ شد.

 

 

حاج قاسم «مالک اشتر» سپاه اسلام بود

سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه که در آن سال‌های طلایی، فرماندهی لشکر 41 ثارا... را برعهده داشت، شاید از همه بهتر قاسم را بشناسد. حاج قاسم، ماجرای شهادت همرزم عزیزش را این طور وصف کرده است:

قاسم، بزرگ لشکر 41 ثارا... بود که همه ابعاد یک فرمانده اسلامی را با تعاریف اصیل آقا امیرالمؤمنین (ع) داشت.

در عملیات کربلای 4 بچه‌ها خیلی نگران ایشان بودند. شهید میرحسینی در هیچ عملیاتی بدون زخم از صحنه خارج نشد. از تمام عملیات‌ها زخمی بر بدن داشت. به بچه‌ها گفته بود توی عملیات کربلای 4 نترسید که من شهید نمی‌شوم.

قبل از عملیات کربلای 5 شبی داخل سنگر نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم. گفت که تیر به این‌جای من خواهد خورد  و انگشتش را روی پیشانی‌اش گذاشت و همین طور هم شد.

بی‌سیم‌های لشکر ثارا... تا پایان جنگ، دیگر صدای دلنشین و ارزشمند و پرمعرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه بچه‌ها چه کرمانی، چه رفسنجانی، چه زرندی، چه سیرجانی، چه هرمزگانی و چه بلوچستانی امیدبخش، دلنواز و دوست‌داشتنی بود. آن صدا خاموش شد. البته نمی‌توانستم باور کنم. در مقطع اول هم بچه‌ها به من نگفتند و این خبر را خیلی با احتیاط به من دادند.

هیچ‌وقت خبر شهادت ایشان را از یاد نمی‌برم. من در دو سه عملیات واقعا از خدا می‌خواستم که پایان عمر من همین مقطع باشد. یکی همین عملیات کربلای 5 بود؛ خصوصا وقتی خبر شهادت شهید میرحسینی را شنیدم. احساس کردم لشکر ثارا... واقعا منهدم و منحل شد و از همه مهم‌تر فکر می‌کردم شهادت ایشان تأثیر بسیار عمیقی بر عدم موفقیت ما در عملیات کربلای 5 بگذارد.

هیچ خبری مانند این خبر در لشکر ثارا... نمی‌توانست غم ایجاد کند. تا آن مقطع هیچ حادثه‌ای به اندازه خبر شهادت حاج قاسم برای بچه‌های لشکر ثارا... سخت نبود. حتی کسانی که در عملیات حضور داشتند و برادر یا پسرشان را از دست داده بودند عزادار شهید میرحسینی بودند.

این‌ها گوشه‌ ناچیزی بود از وصف فرماندهی که به واقع نمونه زنده‌ای از مالک اشتر برای سپاه اسلام بود. هرچند نمی‌توان با این قلم قاصر، وصف این سردار نستوه را کرد اما شاید بهترین جمله را رهبر فرزانه انقلاب در توصیف شهید میرقاسم میرحسینی گفته باشد: «سردار شهید حاج قاسم میرحسینی که از سرداران لشکر 41 ثارا... می‌باشد؛ در میدان نبرد و در هنگام دفاع از آن شخصیت‌های استثنایی و جالب است که من مردم سیستان را این گونه شناختم


حاج قاسم میر حسینی در وصیت نامه خود نوشته است:

بسم الله الرحمن الرحیم

والدین عزیزم، ایدکم ا...تعالی

بار خدایا به یگانگی ات و اینکه شریک و همتایی برایت نیست و معبود واقعی هستی شهادت می دهم .بار خدا یا به پیامبر خاتمت حضرت محمد (ص)که فرستاده و رسول توست شهادت می دهم و به اینکه حضرت علی (ع)پیشوا و امام اول شیعیان است و اینکه قیامت و محشر روز رستا خیز حق است شهادت می دهم .بار خدایا به اینکه نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام عزیز حق است و جنگ عراق علیه ایران به ما تحمیل شده و امروز فرزندان برومند ملت ما ایثار گرانه از تمامیت ارضی ،اسلامی،عقیدتی و مکتبی خود دفاع می کنند شهادت می دهم .

شاید مشیت حضرت داور براین باشد که توفیق شهادت پیدا کنم.مع ذالک بد نیست این جملاتی که برگرفته از عقایدم می باشد بر روی کاغذ مکتوب کنم .به هر حال به خداوند و فضل و رحمتش چشم امید دوخته ام نه به بضاعت و توشه خویش .

خدا گواه است توشه ای ندارم .مدتی در جنگ بودم که شاید بهار عمرم محسوب شود و در کنار وارسته ترین فرزندان این امت، قسمتی از عمرم را سپری کردم که نعمت بسیار بزرگی بود .بسیجیانی که جز خدانمی دیدند و جز طریقت خدایی نمی پویند و آن خالصانی که با تکیه برحقیقت توحید و معاد و عقاید و اخلاق ،اعمال و حالات خود را از آلودگیها شسته اند و جان و اعضا و جوارح خویش را به نور واقعیت تزیین کرده اند .آن کسانی که به نص کلام مولا علی (ع)دنیا را سه طلاقه کردند .

حضور در جبهه تکلیف حسینی است

پدر و مادرم !معذرت می خواهم که نتوانستم فرزند لایق و شایسته ای باشم و حق پدر فرزندی را اداکنم .هرگز زحمات و مشقات شما را در مراحل مختلف زندگی فراموش نخواهم کرد .من در پیشگاه خداوند از شما تشکر و قدر دانی می کنم .

تکلیف حسینی اقتضا کرد که در جبهه حضور پیدا کنم .اگر چه از دست دادن جوان سخت است اما چون رضایت خدا بالاتر از هر چیزی است شما هم باید رضا باشید به رضای خدا .فرزندتان امانتی بیش نبود ،خدا امانتش را از شما گرفت ،مع ذالک اندوه معنی پیدا نمی کند .

من شر منده ام وقتی به سنی رسیده ام که خود را یافتم در کنار شما نبودم تا قسمتی از خدمات بی شمار و زحمات زیادی که در جهت رشد و پرورش من تحمل شده اید ادا کنم .

از تشکر و عذر خواهی کردن از زحمت ارزنده تان زبانم عاجز است و قلم قاصر از شما می خواهم برایم دعا کنید خدا گناهانم را ببخشد .چون ما ادامه دهندگان راه امام حسین(ع) هستیم .یزیدیان بر ما خورده گیری کرده اند و سپس قتل عاماممان نموده اند و همچون حیوانات درنده به ما حمله کردند .پیران و کودکان مارا کشتند .جوانان را تکه پاره و به زنان کهنسال و دختران خرد سال تجاوز کردند .یتیمان را سر بریدند. خانه ها را سوزاندند و شهر ها را پس از غارت به ویرانه تبدیل کردند ،یا ابا عبدالله ...یاوران تو را دست بریدند ؛پا قطع کردند ؛سر جدا کردند ؛با مواد شیمیایی بدنشان را کباب کردند .

 

تصمیم گرفتم با امام حسین بیعت کنم

چون از شما پدر و مادر مهربانم در کودکی آموخته ام وقتی داستان حماسه آفرینی های کربلای حسین (ع) را برایم تعریف می کردید .تصمیم گرفتم با امام حسین بیعت کنم که :یا ابا عبدالله ....انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم .

پدرم !الگوی تو حضرت ابراهیم است .ابراهیم خود فرزندش را به قربانگاه عشق برد .تو خود مرا به جبهه روانه کردی .صبر داشته باش که خدا صابران را دوست دارد .مادرم الگوی تو حضرت هاجر است ،حضرت هاجر خودش چشمان فرزندش را برای قربانی در راه خدا سرمه کشید و تو مرا از زیر

قر آن برای رفتن به جبهه عبور دادی .الحق که به تمام معنی مادر بودی .خداوند با کسانی است که در زندگی بردبار باشند و تو هاجر وار مرا به جبهه روانه کردی .

از برادران عزیزم که همیشه مرا هادی و راهنما بودند تشکر می کنم و عذر می خواهم که با بی ادبی و بد اخلاقی با آنها حرف زدم و آنطور که شایسته مقام برادری بود نتوانستم ادای تکلیف کنم .

اگر توانستید برایم روزه بگیرید و نماز بخوانید .به برادرانم توصیه می کنم که در هر مجلس و محفلی از جنگ وانقلاب سخن بگویید .از مظلومیت ما در برابر ستمگران بگویید از رهبری و ولایت فقیه سخن بگویید .یادتان نرود امام، ما را از اسفل السافلین به طرف اعلی علیین اوج داد .

از خواهران بسیار عزیز و زحمت کشیده ام نهایت سپاسگذاری و تشکر را دارم و امید وارم مرا عفو کنند و زحمات خود را برمن حلال کنند .

 

خواهرم الگوی تو حضرت زینب است

خواهرم الگوی تو حضرت زینب است .حضرت زینب پیامبر کربلای خونین امام حسین (ع)بود. یادت باشد زینب با یک عده یتیم وزن و کودک اسیر دشمن شد اما از هدفش باز نماند و همچنان فریاد می زد .

خونسرد باشید و مرا دشمن شاد نکنید .فرزندان شما باید انتقام شهدا را بگیرند .به فرزندانتان انتقام را بیاموزید .از پدر و مادر و خواهرانم تمنا می کنم در مراسم عزاداریم شربت و شیرینی پخش کنند و غمگین نباشند. به سرو صورت نزنند و جامه پاره نکنند .

از حضرت زینب باید درس بگیرید ،حضرت زینب با آن همه مشکلات و آنهمه جنازه ای که در روز عاشورا شاهد بود، چنان متین وصبور بود که دشمنان را تکان می داد و سر افکنده می کرد .شما خودتان می شنوید در سرتا سر دنیا به مظلومین و مستضعفین رحم نمی کنند و در همه جا مسلمین و محرومین را سر می برند ،بنا بر این خودتان را آماده کنید که اگر در مرز سراغ آنها نروید ،خود سراغتان خواهند آمد .

 

مرگ حسینی معقول است
همسرم شرمنده ام که با سیاه کردن کاغذی سفید قلب صاف و پاکت را تسلی می دهم .شاید لحظه موعود فرا رسد و از همدیگر در این دنیا جدا شویم .مواردی را که ذکر می کنم خوب به خاطر بسپاری .تا زنده بودم نتوانستم حقی را که به گردنم داشتی آن طور که شایسته است ادا کنم و همچون

سایر ین زندگی عادی و معمولی و پر از عاطفه را کنار هم سپری کنیم و شاید هم این نوع زندگی میراث انبیاء الهی و اولیای عظام و کرام باشد که برایمان ارث مانده است. مع ذالک میراث گرانبهایی است که باید قدر آن را دانست .همسرم ،اینک که سفر نهایی در پیش است همچون گذشته تو را به خدای متعال می سپارم زیرا او بهترین نگه دارنده و پاسدار واقعی است .همسرم در همه امور بر خدا توکل کن .از تنهایی های دنیا یی به او پناه برده درنا امیدی ها از خداوند امید جوی در مصائب و بلاها و مشکلات زندگی که گردش معمول دنیاست از صبر توشه گیر و در طریقت حضرت حق تلاشی مستمر داشته باش .به احکام خوب عمل کن. همه وقت به یاد معبود اصلی باش .همیشه منتظر باش دست عنایت غیبی خداوند بر تو سایه افکن شود .دنیای فانی به هیچ کس وفایی نداشته است و نهایت کمال و غایت بلندی آن فناست .فنا در خدا و رسیدن به لقای پروردگار .

مرگ همه را در کام خود می بلعد و چون مرگ حتمی است ،معقول است مرگ ،مرگ حسینی باشد و زندگی در جهان هستی ،زمینه سازندگی و حیاط اخروی باشد و بهتر است با مرگ شرافتمندانه در پیشگاه انبیاء و اولیا و شهداسر افکنده و خجل نباشیم .

 

حسین وار زندگی کنید

همسرم وقتی خبر شهادتم را به تو دادند استوار و ثابت قدم ،زینب گونه باش و همچون او به دور از جزع و فزع پیام رسان خون شهیدان باش، شاید بعد از شهادتم احساس تنهایی و آوارگی کنی و دنیا را بر خود تیره و تار تجسم کنی در آن موقع لازم است بیشتر نماز بخوانی و او قات فراغت را با قر آن و خود را به کار های خانه مشغول کن در رفت و آمد های زندگی و حفظ صله رحم مواظب باشی به دینت لطمه و آسیب نرسد بلکه بر ایمانت افزوده گردد و بدان کسانی که از صابران جمهوری اسلامی و گردانندگان واقعی آن انتقاد کنند با هر لحن و زبانی که باشد مطمئن باش که اینان دشمن واقعی و خطرناک اسلام و انقلاب اسلامی و رهبری و امام حعزیز می باشند و یا این که ممکن است دوست کم عقل و نا آگاه باشند. در هر صورت از آنها برحذر باش و در دین و عاقبت زندگی خود خوف داشته باش .

همسرم وصیت می کنم اگر فرزندم پسر بود اسمش را حسین بگذارید زیرا مسئولیت حسینی دارد و باید بار حسینیان را بردوش کشد، حسین وار زندگی کند و حسین وار بمیرد و اگر دختر بود اسمش را زینب بگذارید ،زینب گونه فریاد بزند و زینب گونه بمیرد و از حضرت زینب و مظلومیت شهدای کربلای امام حسین (علیه السلام) و ایران برایش لالایی بگو، برایش بگو حضرت زینب(س) خود شهدای کربلا را دفن می کرد، یتیمان و کودکان را خودسر پرستی می کرد و خود شعار پیروزی خون بر شمشیر را فریاد زد . بگو پیامبر کربلای خونین و عاشورای سرخ گون امام حسین (ع )حضرت زینب(س) بود که بعد از شهدای کربلا ی امام حسین (ع) بنای کاخ های ظلم و جور یزیدیان را فروریخت .