یه آیت الله بهجت در گرفتاری ها چه بود؟/ روزی 100 بار این ذکر عجیب را بگویید

حجت الاسلام والمسلمین محمد باقر حیدری کاشانی، مدرس حوزه و دانشگاه، ظهر امروز در جمع هزاران نفری زائران و مجاوران حرم ملکوتی حضرت رضا علیه السلام گفت: نیمی از ایمان شکر و نیم دیگری صبر است. صبر در برابر آن چیزی است که خداوند به انسان آن را عطا کرده و یا نکرده است.

 
وی ادامه داد: صبر در برابر مصیبت، بیماری و گرفتاری است و در مواقعی است که آرامش انسان به گونه ای سلب می شود. به عنوان مثال انسان در عافیت و سلامتی است و بر اثر بیماری و این عافیت و سلامتی از او سلب می شود.
 
سخنران حرم مطهر رضوی با بیان این که بر اساس آیات قرآن کریم حضرت ایوب طلایه دار صبر بوده و ایشان یکی از طلایه داران اخلاق انسانی و عرفانی است، خاطرنشان کرد: حضرت ایوب 80 سال غرق در نعمت و بنده‌ی شکرگذار خداوند بود. هنگامی که به 80 سالگی که رسید، شیطان لیعن به سراغ او آمد. شیطان به خداوند متعال گفت «او را 80 سال غرق نعمت کردی و او شکرگذاری کرده، بیا از او نعمت ها را بگیر آن موقع او را امتحان کن». لذا مشیت الهی بر این قرار گرفت که حضرت ایوب در یک دوره ای در چرخه سنگین بلایا، بیماری ها و گرفتاری ها قرار بگیرد تا جوهره بندگی او مشخص شود.
 
وی ابراز داشت: از این مسأله مشخص می شود که اتفاقات و رویدادهایی که در زندگی انسان روی می دهد، به جهت این است که جوهره بندگی انسان مشخص شود.به گفته وی، یاوران مهدی کسانی هستند که در عرصه ایمان امتحان خود را پس داده اند و نمره قبولی گرفته اند و این امتحان یا در عرصه صبر است یا در عرصه شکر!
 
حجت الاسلام و المسلمین حیدری کاشانی با تذکر به این که نباید ایمان انسان در برابر مشکلات سقوط کند و با اشاره به این که یاران حضرت ایوب هنگامی که دیدند مشکلات فراوانی به او رسیده گمان کردند که ایوب در خلوت مرتکب گناه شده است، بیان داشت: گاهی از اوقات ملاحظه می کنیم که گاهی مشکلاتی برای برخی از افراد پدید می آید, شاید این مشکلات به جهت این است که انسان بخواهد از گناهان پاک شود و به مقام رفیع تر برسد، لذا نباید هرگز در خصوص افرادی که دچار مشکلات می شوند قضاوت ناصحیح کرد.
 
وی به همگان هشدار داد: برخی اوقات شیاطین، انسان مبتلا شده به سختی را، از مسیر ولایی، توحیدی و اهل بیتی جدا می کنند و به دام انواع و اقسام ترفند های شیطانی می اندازند. افرادی که در برابر سختی ها به سوی دعا نویس ها می روند، بدانند که این راه، راهی اشتباه است. خداوند هر آنچه در مسیر امامت و ولایت نیازداشته باشیم، به ما عطا کرده است. اگر گرفتار هستید، نزد امام رضاعلیه السلام بیایید؛ دعا نویس افرادی نظیر محدث قمی ‌ها، هستند نه انسان های عادی و بی دین.
 
این سخنران برجسته کشوری نیز اذعان داشت: اگر می خواهید مسیر بندگی تان رحمانی باشد، باید به سوی اهل بیت علیهم السلام بیایید و نه به سمت بندگی شیطان. هر فردی که برای هر گرفتاری و هر گره کوری نزد حضرت آیت الله بهجت می آمد، ایشان ذکر حدیث کساء را سفارش می کردند.
 
وی یادآور شد: برخی اوقات خانواده های مذهبی دامن امام رضا و امام حسین را رها می کنند و به دام شیّادان و شیطان باز ها می افتند. همچنین گروهی از افراد هستند که در گرفتاری ها جزع و فزع می کنند، ولی ایوب پیامبر این گونه نبود و با خداوند متعال بسیار زیبا سخن می گفت. هنگامی که ایوب راه‌های شیطانی را کنار زد، تمام نعمات الهی به او برگردانده شد؛ بنابراین فراسوی مصیبت ها، بیماری ها و گرفتاری ها امتحانات الهی است که جوهره بندگی انسان را مشخص می کند.
 
حجت الاسلام و المسلمین حیدری کاشانی سپس به مردم توصیه کرد: روزی 100 مرتبه ذکر «غرق نعمتیم، الحمدالله؛ حالی مون نیست، استغفرالله» را بیان کنید؛ این ذکر، فشرده آیات قرآنی و ذکری خودمانی بین ما و پروردگار متعال است.

سفارش آیت الله بهجت درباره زیارت عاشورا

.

توصیه آیت الله بهجت به زیارت عاشورا
از آیت الله بهجت پرسیدند: داستان ها و قضایایى از کسانى که پیوسته زیارت عاشورا مى خواندند و به این صورت، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است. نظر حضرت عالى در این باره چیست؟

ایشان پاسخ داده اند که: متن زیارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زیارت رسیده است که حضرت صادق (علیه السلام) به صفوان مى فرماید: این زیارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت کن. به درستى که من چند چیز را بر خواننده آن تضمین مى کنم: ۱. زیارتش قبول شود. ۲. سعى و کوشش وى مشکور باشد ۳. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و ناامید از درگاه خدا برنگردد.

اى صفوان! این زیارت را با این ضمان، از پدرم یافتم و پدرم از پدرش...تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت امیر نیز از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل و او هم از خداى متعال نقل می کند و هرکدام این زیارت را با این ضمان، تضمین کرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم یاد نموده که: هرکس این زیارت و دعا را بخواند، دعا و زیارت وى را بپذیرم و خواسته اش هر چه باشد، برآورده سازم.
و از سند او استفاده مى شود که زیارت عاشورا از احادیث قدسى است و همین مطالب، سبب شده است که علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغولیت هاى علمى و مراجعاتى که داشتند - به خواندن آن مقید بودند تا جایى که استاد ما، مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانى، از خداوند خواسته بودند که در آخر عمرشان، زیارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض ‍ روح شوند و دعایشان هم مستجاب شد و پس از پایان این زیارت، درگذشتند.

تقید شیخ صدرا بادکوبه ای به زیارت عاشورا
شیخ صدرا بادکوبه اى با تبحرش در علوم عقلى و نقلى، آنچنان مقید به زیارت عاشورا بود که به هیچ عنوان، آن را ترک نکرد و کسى باورش ‍ نمى آمد که ایشان، این چنین پاى بند به عبادات و زیارت عاشورا باشد.
یکى از بزرگان هم نقل مى کردند روزى به قبرستان وادى السلام رفتم، در مقام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) دیدم پیرمردى نورانى، مشغول زیارت عاشورا است و از حالات او معلوم شد که زائر است. نزدیک او رفتم ؛ حالت کشف براى من نمودار شد و حرم امام حسین (علیه السلام) و زائران آن حضرت را که مشغول رفت و آمد و زیارت بودند، مشاهده کردم! (شرح زیارت عاشوراء و داستان هاى شگفت آن: ۳۳-۳۶.)

سبب آستان بوسی اهل بیت (ع) از سوی شیخ انصاری
مسلمانان در شان اهل بیت (علیه السلام) در غایت اختلاف اند، چنان که در مورد قرآن نیز چنین هستند. برخى آن قدر ضعیف هستند که در بوسیدن ضریح آن ها شک و اعتراض دارند.
آقایى ظاهرا به مرحوم شیخ انصارى که حرم یا ضریح را بوسید، اعتراض ‍ کرد که آقا شما هم؟! برعکس مرحوم دربندى به ایشان گفت: آقا کار شما براى مردم حجت است، وقتى به حرم مى روى، ضریح حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را ببوس. شیخ در جواب فرمود: عتبه درب را مى بوسم که گرد و خاک پاى زوار است! در یکى از زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) آمده است:
ثم قبل الضریح من اءربع جوانبه. بحار الانوار ۹۸: ۳۳۶؛ اقبال الاعمال: ۷۱۲.
منبع: آینه حقیقت امام حسین علیه السلام در کلام آیت الله بهجت - رحمتى

حقوق متقابل مردم و حکومت از نظر اسلام

اندیشه ای خطرناک و گمراه کننده در قرون جدید میان بعضی از دانشمندان اروپائی پدید آمد که در گرایش گروهی به ماتریالیسم سهم به سزایی دارد، و آن اینکه نوعی ارتباط تصنعی میان ایمان و اعتقاد به خدا از یک طرف، و سلب حق حاکمیت توده مردم از طرف دیگر برقرار شد. مسؤولیت در برابر خدا مستلزم عدم مسؤولیت در برابر خلق خدا فرض شد و حق الله جانشین حق الناس گشت. ایمان و اعتقاد به ذات احدیت که جهان را به "حق" و به "عدل" برپا ساخته است به جای اینکه زیربنا و پشتوانه اندیشه حقوق ذاتی و فطری تلقی شود، ضد و مناقض آن شناخته شد و بالطبع حق حاکمیت ملی مساوی شد با بی خدائی. نظر اسلام، درست امر برعکس آن اندیشه است، در نهج البلاغه، با آنکه این کتاب مقدس قبل از هر چیزی کتاب توحید و عرفان است و در سراسر آن سخن از خدا است و همه جا نام خدا به چشم می خورد، از حقوق واقعی توده مردم و موقع شایسته و ممتاز آنها در برابر حکمران و اینکه مقام واقعی حکمران امانتداری و نگهبانی حقوق مردم است غفلت نشده بلکه سخت بدان توجه شده است. در منطق این کتاب شریف، امام و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آنها است، از این دو "حکمران و مردم" اگر بنا است یکی برای دیگری باشد، این حکمران است که برای توده محکوم است، نه توده محکوم برای حکمران، سعدی همین معنی را بیان کرده آنجا که گفته است:
گوسفند از برای چوپان نیست *** بلکه چوپان برای خدمت او است
واژه "رعیت" علی رغم مفهوم منفوری که تدریجا در زبان فارسی به خود گرفته است، مفهومی زیبا و انسانی داشته است. استعمال کلمه "راعی" را در مورد "حکمران" و کلمه "رعیت" را در مورد "توده محکوم" اولین مرتبه در کلمات رسول اکرم و سپس به وفور در کلمات علی (ع) می بینیم. این لغت از ماده "رعی" است که به معنی حفظ و نگهبانی است، به مردم از آن جهت کلمه "رعیت" اطلاق شده است که حکمران عهده دار حفظ و نگهبانی جان و مال و حقوق و آزادیهای آنها است. حدیث جامعی از نظر مفهوم این کلمه وارد شده است، رسول اکرم (ص) فرمود: «لکم راع و کلکم مسئول، فالامام راع و هو مسؤول، و المراه راعیه علی بیت زوجها و هی مسئوله و العبد راع علی مال سیده و هو مسؤول، الا فکلکم راع و کلکم مسئول؛ همانا هر کدام از شما نگهبان و مسئولید، امام و پیشوا نگهبان و مسؤول مردم است، زن نگهبان و مسؤول خانه شوهر خویش است، غلام نگهبان و مسؤول مال آقای خویش است، هان پس همه نگهبان و همه مسؤولید.» (صحیح بخاری/ جلد 7، کتاب النکاح)

حقوق مردم در قرآن
در سوره مبارکه نساء آیه 58 چنین می خوانیم: «ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل؛ خدا فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانشان برگردانید و در وقتی که میان مردم حکم می کنید، به عدالت حکم کنید.» طبرسی در مجمع البیان در ذیل این آیه می گوید: در معنی این آیه چند قول است: یکی اینکه مقصود مطلق امانتها است، اعم از الهی و غیر الهی، و اعم از مالی و غیر مالی، دوم اینکه مخاطب حکمرانانند، خداوند با تعبیر لزوم اداء امانت حکمرانان را فرمان می دهد که به رعایت مردم قیام کنند. سپس می گوید مؤید این معنی این است که بعد از این آیه بلافاصله می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و از پیامبر و کاردارانی که از شما هستند فرمان ببرید.» (نساء/ 59) در این آیه مردم موظف شده اند که امر خدا و رسول و ولاه امر را اطاعت کنند. در آیه پیش، حقوق مردم و در این آیه متقابلا حقوق ولاه امر یادآوری شده است، از ائمه (ع) روایت رسیده است که از این دو آیه یکی مال ما است (مبین حقوق ما بر شما است) و دیگری مال شما است (مبین حقوق شما بر ما است) امام باقر فرمود اداء نماز و زکات و روزه و حج از جمله امانات است، از جمله امانت ها این است، که به ولاه امر دستور داده شده است که صدقات و غنائم و غیر آنها را از آنچه بستگی دارد به حقوق رعیت تقسیم نمایند.
امام علی (ع) در خطبه 214 نهج البلاغه بحثی کلی در مورد حقوق می کند و می فرماید: حقوق همواره طرفینی است، می فرماید. از جمله حقوق الهی حقوقی است که برای مردم بر مردم قرار داده است، آنها را چنان وضع کرده که هر حقی در برابر حقی دیگر قرار می گیرد، هر حقی به نفع یک فرد و یا یک جمعیت موجب حقی دیگر است که آنها را متعهد می کند، هر حقی آنگاه الزام آور می گردد که دیگری هم وظیفه خود را در مورد حقوقی که بر عهده دارد انجام دهد. پس از آن چنین به سخن ادامه می دهد: «و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیه و حق الرعیه علی الوالی، فریضه فرضها الله سبحانه لکل علی کل، فجعلها نظاما لانفسهم و عزا لدینهم، فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه، فاذا ادت الرعیه الی الوالی حقه و ادی الوالی الی الرعیه حقها عز الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی اذلالها السنن فصلح بذلک الزمان و طمع فی بقاء الدوله و یئست مطامع الاعداء؛ بزرگترین این حقوق متقابل، حق حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت است، فریضه الهی است، که برای همه بر همه حقوقی مقرر فرموده، این حقوق را مایه انتظام روابط مردم و عزت دین آنان قرار داده است، مردم هرگز روی صلاح و شایستگی نخواهند دید مگر حکومتشان صالح باشد و حکومتها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر توده ملت استوار و با استقامت شوند. هرگاه توده ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را ادا کند، آن وقت است که "حق" در اجتماع محترم و حاکم خواهد شد، آن وقت است که ارکان دین به پا خواهد خاست آن وقت است که نشانه ها و علائم عدل بدون هیچگونه انحرافی ظاهر خواهد شد و آن وقت است که سنتها در مجرای خود قرار خواهد گرفت و محیط و زمانه محبوب و دوست داشتنی می شود و دشمن از طمع بستن به چنین اجتماع محکم و استواری مایوس خواهد شد.» (نهج البلاغه/ خطبه 214)
در تفسیر المیزان نیز در بحث روائی که در ذیل آیه 59 سوره نساء منعقد شده است از درالمنثور از علی (ع) چنین روایت می کند: «حق علی الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یودی الامانه، فاذا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعوا الله و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا؛ بر امام لازم است که آنچنان حکومت کند در میان مردم که خداوند دستور آن را فرمود: آورده است و امانتی که خداوند به او سپرده است ادا کند، هر گاه چنین کند بر مردم است که فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند.»
چنانکه ملاحظه می شود، قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان "امین" و "نگهبان" اجتماع می شناسد، حکومت عادلانه را نوعی امانت که به او سپرده شده است و باید ادا نماید تلقی می کند. برداشت ائمه دین و بالخصوص شخص امیرالمؤمنین علی (ع) عینا همان چیزی است که از قرآن کریم استنباط می شود.

اعتراف به حقوق مردم
احتیاجات بشر در آب و نان و جامه و خانه خلاصه نمی شود، یک اسب و یا یک کبوتر را می توان با سیر نگهداشتن و فراهم کردن وسیله آسایش تن، راضی نگه داشت. ولی برای جلب رضایت انسان، عوامل روانی به همان اندازه می تواند مؤثر باشد که عوامل جسمانی. حکومت ها ممکن است از نظر تأمین حوائج مادی مردم، یکسان عمل کنند، در عین حال از نظر جلب و تحصیل رضایت عمومی یکسان نتیجه نگیرند، بدان جهت که یکی حوائج روانی اجتماع را برمی آورد و دیگری بر نمی آورد.
یکی از چیزهائی که رضایت عموم بدان بستگی دارد این است که حکومت با چه دیده ای به توده مردم و به خودش نگاه می کند؟ با این چشم که آنها برده و مملوک خود، مالک و صاحب اختیار است؟ و یا با این چشم که آنها صاحب حقند و او خود تنها وکیل و امین و نماینده است؟ در صورت اول هر خدمتی انجام دهد از نوع تیماری است که مالک یک حیوان برای حیوان خویش، انجام می دهد، و در صورت دوم از نوع خدمتی است که یک امین صالح انجام می دهد، اعتراف حکومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر نوع عملی که مشعر بر نفی حق حاکمیت آنها باشد، از شرایط اولیه جلب رضا و اطمینان آنان است.
در همان خطبه 214 چنین می فرماید: «اما بعد فقد جعل الله لی علیکم حقا بولایه امرکم و لکم علی من الحق مثل الذی لی علیکم، فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف لا یجری لاحد الا جری علیه و لا یجری علیه الا جری له؛ خداوند برای من به موجب اینکه ولی امر و حکمران شما هستم حقی بر شما قرار داده است و برای شما نیز بر من همان اندازه حق است که از من بر شما.» همانا حق برای گفتن وسیعترین میدانها و برای عمل کردن و انصاف دادن، تنگترین میدانها است. حق به سود کسی جریان نمی یابد مگر آنکه به زیان او نیز جاری می گردد و حقی از دیگران بر عهده اش ثابت می شود، و بر زیان کسی جاری نمی شود و کسی را متعهد نمی کند مگر اینکه به سود او نیز جاری می گردد و دیگران را درباره او متعهد می کند. در این بیان همه سخن از خدا است و حق و عدالت و تکلیف و وظیفه، اما نه به این شکل که خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطاء فرموده است و آنها را تنها در برابر خود مسؤول قرار داده است، و برخی دیگر را از حقوق محروم کرده آنان را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بی حد و نهایت مسؤول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ظلم میان حاکم و محکوم مفهوم ندارد.
هم در آن خطبه می فرماید: «لیس امرؤ و ان عظمت فی الحق منزلته و تقدمت فی الدین ضیلته بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه ولا امرؤ و ان صغرته النفوس و اقتحمته العیون بدون ان یعین علی ذلک او یعان علیه؛ هیچکس هر چند مقام و منزلتی بزرگ و سابقه ای درخشان در راه حق و خدمت به دین داشته باشد در مقامی بالاتر از همکاری و کمک به او در اداء وظائفش نمی باشد و هیچکس هم هر اندازه مردم او را کوچک بشمارند و چشمها او را خرد ببینند در مقامی پائین تر از همکاری و کمک رساندن و کمک گرفتن نیست.» و نیز در همان خطبه می فرماید: «فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ عند اهل البادره و لا تخالطونی بالمصانعه و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل؛ با من آن سان که با جباران و ستمگران سخن می گویند سخن نگوئید، القاب پر طنطنه برایم به کار نبرید، آن ملاحظه کاریها و موافقتهای مصلحتی که در برابر مستبدان اظهار می دارند، در برابر من اظهار مدارید، با من به سبک سازشکاری معاشرت نکنید، گمان مبرید که اگر به حق سخنی به من گفته شود بر من سنگین آید و یا از کسی بخواهم مرا تجلیل و تعظیم کند که هر کس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش و سنگین آید عمل به حق و عدالت بر او سنگین تر است پس از سخن حق یا نظر عادلانه خودداری نکنید.»