شهیدی که مدال هایش از جنس ترکش بود

در میان خیل عظیم شهدای سیستان وبلوچستان، سردار و سپهدار این شهیدان حاج قاسم میرحسینی قائم مقام لشکر ‪ ۴۱‬ ثارالله از جایگاهی خاص برخوردار است ، سرداری که به گفته بسیاری از همرزمانش مدال هایش از جنس ترکش بود.

به گزارش خبرنگار مهر شهید حاج قاسم میر حسینی قائم مقام لشکر 41 ثارالله و یکی از دلاور مردان خطه سیستان است که نقش برجسته ای در فرماندهی و عملیات هایی از جمله خیبر ،والفجر 3 و 4 ،عملیات بدر و کربلای 5 داشته است .

رشادت های شهید میر حسینی در میدان نبرد چنان بود که فرماندهی معظم کل قوا و مقام معظم رهبری در تجلیل از این شهید بزرگوار فرمودند:«شهید حاج قاسم میرحسینی که از سرداران لشکر 41 ثارالله می باشد از آن شخصیت هایی استثنایی و جالب است که من مردم سیستان را اینگونه شناختم»

میر قاسم حامی محرومان

سردار شهید قاسم میرحسینی  سال 1342 در روستای «میربیک» از توابع جزینک زابل دیده به جهان گشود.خانه آن‌ها سه کیلومتر با دبستان منطقه فاصله داشت ولی طی این مسیر طولانی نیز باعث نمی‌شد تا در بازگشت از مدرسه، کمک‌حال مادرش نباشد .

هر چه سال های کودکی اش به نو جوانی نزدیک می شد دنیا را وسیع تر می دید و رنج محرومیت و اندوه دست های خالی روستاییان را شفاف تر حس می کرد .

از قاسم ،کاری برای برزگران و مردم صبور و پر تلاش آبادی بر نمی آمد اما هر گز محبت و همدلی اش را از آنان دریغ نمی کرد.

او در همه حال رفیق راه و یاور آگاه روستائیان بود و لحظه ای از پا های پرتاول و دستان چاک چاک زنان و مردان روستایی غافل نمی شد .آرزو داشت هر گونه که می تواند باری از دوش این مردم همیشه صمیمی بردارد ،از این رو در آزمون ورودی هنرستان شبانه روزی زابل شرکت کرد و در رشته کشاورزی پذیرفته شد ، در میان خیل عظیم شهدای سیستان وبلوچستان، سردار و سپهدار این شهیدان حاج قاسم میرحسینی قائم مقام لشکر ‪ ۴۱‬ ثارالله از جایگاهی خاص برخوردار است ، سرداری که به گفته بسیاری از همرزمانش مدال هایش از جنس ترکش بود.

به گزارش خبرنگار مهر شهید حاج قاسم میر حسینی قائم مقام لشکر 41 ثارالله و یکی از دلاور مردان خطه سیستان است که نقش برجسته ای در فرماندهی و عملیات هایی از جمله خیبر ،والفجر 3 و 4 ،عملیات بدر و کربلای 5 داشته است .

رشادت های شهید میر حسینی در میدان نبرد چنان بود که فرماندهی معظم کل قوا و مقام معظم رهبری در تجلیل از این شهید بزرگوار فرمودند:«شهید حاج قاسم میرحسینی که از سرداران لشکر 41 ثارالله می باشد از آن شخصیت هایی استثنایی و جالب است که من مردم سیستان را اینگونه شناختم»

میر قاسم حامی محرومان

سردار شهید قاسم میرحسینی  سال 1342 در روستای «میربیک» از توابع جزینک زابل دیده به جهان گشود.خانه آن‌ها سه کیلومتر با دبستان منطقه فاصله داشت ولی طی این مسیر طولانی نیز باعث نمی‌شد تا در بازگشت از مدرسه، کمک‌حال مادرش نباشد .

هر چه سال های کودکی اش به نو جوانی نزدیک می شد دنیا را وسیع تر می دید و رنج محرومیت و اندوه دست های خالی روستاییان را شفاف تر حس می کرد .

از قاسم ،کاری برای برزگران و مردم صبور و پر تلاش آبادی بر نمی آمد اما هر گز محبت و همدلی اش را از آنان دریغ نمی کرد.

او در همه حال رفیق راه و یاور آگاه روستائیان بود و لحظه ای از پا های پرتاول و دستان چاک چاک زنان و مردان روستایی غافل نمی شد .آرزو داشت هر گونه که می تواند باری از دوش این مردم همیشه صمیمی بردارد ،از این رو در آزمون ورودی هنرستان شبانه روزی زابل شرکت کرد و در رشته کشاورزی پذیرفته شد


همزمان با تحصیل در رشته دلخواه اندک اندک روحیه آزادگی و سلحشوری در جان جوانش بالید و گل کرد در نوجوانی ،همراه انقلاب شد و مرید امام .سال دوم هنرستان بود که گدازه های آتشفشان خشم مردم ،شهر ها را در نور دید و التهاب آن به روستاهای میهن رسید .

میر قاسم که خود را همراه و حامی طبقات مستضعف روستایی می دید اولین راهپیمایی بزرگ روستائیان را در تاسوعای 1357 در روستای جزینک به سامان رساند .در این حرکت نو ،اعلامیه های حضرت امام را در میان راهپیمایان می خواند و با نوشتن پلاکارد و توزیع شعارها در بین جمیعت ،ادای وظیفه می کرد .او که روحش را با آرمانها و اندیشه های متعالی ،سر شار از معنویت و اراده انقلابی کرده بود، امام را تنها نقطه امید اقشار محروم جامعه در برابر قلدران و صاحبان زر و زور و تزویر می دانست

.با پیروزی انقلاب و دمیدن آفتاب معرفت بر پیشانی میهن ،با یاری چند تن از دوستان موافق ،اولین انجمن اسلامی دانش آموزان سیستان را در هنرستان کشاورزی تشکیل داد وبه مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب اسلامی پرداخت .

وی  در آن سالها چنان پخته و منطقی از اهداف انقلاب حمایت می کرد که در بین همکلاسی هایش به آقای منطقی معروف شده بود . در همان روزها  به موازات عضویت نیمه وقت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زابل ،به جمع گروه های خیری که برای کارهای عام المنفعه به سیستان آمده بودند پیوست و در ساختن جاده ،پل و مسجد همه توان خود را به کار بست . وی خانواده های تهیدست را شنا سایی کرده بود و برای آنان مواد غذایی رایگان تهیه می کرد و به خانه هایشان می برد .

 

قاسم ،جبهه را خانه عشق دید

عملیات بیت‌المقدس، دروازه ورود قاسم به جبهه‌های جنگ به عنوان معاون گردان بود. پس از آزادی خرمشهر بار دیگر برای آموزش تکمیلی فرماندهی راهی تهران شد و در باز گشت ،در تیپ ثارالله ،منشاء عاشقانه ترین حماسه ها گردید .

در تابستان سال 1361 کسوت فرماندهی گردان شهید مطهری پوشید و این گردان را چنان سر آمد و متحول کرد که خالق زیباترین شگفتی ها در عملیات شد .رزمنده ها به او عشق می ورزیدند و او را چون نگینی بر انگشتری تیپ ثارالله می دیدند .در عملیات رمضان با گذشتن از میدان مین دشمن ،رخساره ارادت و ایمان خود را به جبهه نشان داد .

وی در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان مسئول طرح و عملیات تیپ برگزیده شد و در والفجریک مدال زخم آذین بخش کتف و دست مجروح او گردید .سال 1362 با بضاعت زخم های فراوانش به خواستگاری محجبه ای از قبیله تقوی و عفاف رفت و به شرط تحمل مهجوری و مشتاقی با او پیمان ازدواج بست.

در والفجر سه، سه شبانه روز خواب در چشمانش بیتوته نکرد تا بتواند عملیات را به نیکی سامان بخشد . حاج قاسم در والفجر 4 پرچم حماسه بر بام ارتفاعات دره «شیلر» و« پنجوین» افراشت و در جزایر مجنون در مقام فرمانده تیپ ،عملیات خیبر را با شجاعت و تدبیر رهبری کرد .

در همین زمان بود ک در حین عملیات بر اثر بمبباران شیمیایی دشمن به شدت مصدوم شد و برای معالجه به تهران اعزام گردید اما هنوز تن از تاول های بمباران نزدوده بود که مستقیما به جبهه آمد تا همسر و پدر و مادرنگرانش را همچنان در آستانه خانه چشم انتظار بگذارد .

قاسم در همه عملیات ،صدای شفاف جبهه بود .کلامش ،نوای نینوایی کربلاهای عطش آزمای میهن بود .حنجره اش هزاران کبوتر اندیشه را به خانه ها و قریه ها و شهر ها پرواز می داد تا پیغام رسان بسیجیان بهشتی سیرت گردند و سیمای واقعی جنگ را برای آشنایان در غربت تن گرفتار شده معنا کنند .سخنان او بوی عاشقی می داد و عطر گفته های دل انگیزش مشام جان هزاران بسیجی مشتاق را معطر می کرد  و به گفته بسیاری از همرزمانش قاسم شکوه دریایی جنگ بود .

در عملیات «میمک » چون مقتدایش حسین (ع) با یاران اتمام حجت کرد تا ارتفاعات مرزی میمک حماسه صحابی عشق را هر گز از یاد نبرند .سال 1363 به پاس شجاعت مثال زدنی و تد بیر و تحلیل های آگاهانه اش از جنگ ،مسئولیت طرح و عملیات لشکر به او واگذار شد .در عملیات بدر مفهوم اطاعت پذیری ر ا از اولیای جنگ را به رزمنده ها آموخت و با مقاومت جانانه در برابر دشمن ،براثر اصابت تیر مستقیم از ناحیه پا به سختی مجروح گردید اما ماندن در بستر بیماری را برنتافت ،به پشت جبهه آمد و در شهر ها به تبلیغ مبانی دفاع مقدس و رسالت خون شهدا پرداخت .

سال1364 میهمان خانه خدا شد و با حجرالاسود مصافحه کرد .در بازگشت بیش از چند روز فضای خانه را تاب نیاورد و بی قرارانه به جبهه رفت اما هنوز دلتنگی اش را بر بلندای خاکریز های خونرنگ باز نگفته بود که در جلسه ای زیور گرفته از حضور فرماندهان عالی سپاه و لشگرثارالله به عنوان قائم مقام فرماندهی این لشگر همیشه پیروز وکلیدی معرفی شد .

حاج قاسم در عملیات والفجر هشت چنان نیروهای لشگر را هدایت کرد که توفانی از خون و خاطره برانگیخت و به یاری همه عاشقان شهادت ،شهر فاو آزاد گردید.

میر قاسم در آن عملیات به آفتاب حیثیت بخشید و به لاله های سرخ شهیدان میهن آبرو داد .هنوز رزمندگان توان رزمی و طنین فریاد های شجاعانه او را در حاشیه خور عبدالله و کارخانه نمک به یاد دارند .در کربلای یک گرمای آفتاب را با جوشش خون صدها رزمنده دلاور در آمیخت و آن گونه با دشمن در آمیخت که رزمنده ها حجم گسترده آتش را پشت سر نهادند و خود را به ارتفاعات قلاویزان رساندند .

در کربلای 4 که سرمای دی ماه استخوان می ترکاند ،سینه اروند را شکافت و درحالی که اروند خروشان از خون زیبا ترین لا له های دشت میهن ،ارغوانی شده بود موانع متعدد ایزایی را پشت سر نهاد در دالانی از خون وگلوله قدم گذاشت و خط دشمن را در هم شکست تا به خاک خونرنگ شلمچه در کربلای 5 قدم نهد و خون جوشانش را چون چلچراغی همیشه فروزان ،فرا راه فردا ئیان ایران بزرگ شد.

 

 

حاج قاسم «مالک اشتر» سپاه اسلام بود

سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه که در آن سال‌های طلایی، فرماندهی لشکر 41 ثارا... را برعهده داشت، شاید از همه بهتر قاسم را بشناسد. حاج قاسم، ماجرای شهادت همرزم عزیزش را این طور وصف کرده است:

قاسم، بزرگ لشکر 41 ثارا... بود که همه ابعاد یک فرمانده اسلامی را با تعاریف اصیل آقا امیرالمؤمنین (ع) داشت.

در عملیات کربلای 4 بچه‌ها خیلی نگران ایشان بودند. شهید میرحسینی در هیچ عملیاتی بدون زخم از صحنه خارج نشد. از تمام عملیات‌ها زخمی بر بدن داشت. به بچه‌ها گفته بود توی عملیات کربلای 4 نترسید که من شهید نمی‌شوم.

قبل از عملیات کربلای 5 شبی داخل سنگر نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم. گفت که تیر به این‌جای من خواهد خورد  و انگشتش را روی پیشانی‌اش گذاشت و همین طور هم شد.

بی‌سیم‌های لشکر ثارا... تا پایان جنگ، دیگر صدای دلنشین و ارزشمند و پرمعرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه بچه‌ها چه کرمانی، چه رفسنجانی، چه زرندی، چه سیرجانی، چه هرمزگانی و چه بلوچستانی امیدبخش، دلنواز و دوست‌داشتنی بود. آن صدا خاموش شد. البته نمی‌توانستم باور کنم. در مقطع اول هم بچه‌ها به من نگفتند و این خبر را خیلی با احتیاط به من دادند.

هیچ‌وقت خبر شهادت ایشان را از یاد نمی‌برم. من در دو سه عملیات واقعا از خدا می‌خواستم که پایان عمر من همین مقطع باشد. یکی همین عملیات کربلای 5 بود؛ خصوصا وقتی خبر شهادت شهید میرحسینی را شنیدم. احساس کردم لشکر ثارا... واقعا منهدم و منحل شد و از همه مهم‌تر فکر می‌کردم شهادت ایشان تأثیر بسیار عمیقی بر عدم موفقیت ما در عملیات کربلای 5 بگذارد.

هیچ خبری مانند این خبر در لشکر ثارا... نمی‌توانست غم ایجاد کند. تا آن مقطع هیچ حادثه‌ای به اندازه خبر شهادت حاج قاسم برای بچه‌های لشکر ثارا... سخت نبود. حتی کسانی که در عملیات حضور داشتند و برادر یا پسرشان را از دست داده بودند عزادار شهید میرحسینی بودند.

این‌ها گوشه‌ ناچیزی بود از وصف فرماندهی که به واقع نمونه زنده‌ای از مالک اشتر برای سپاه اسلام بود. هرچند نمی‌توان با این قلم قاصر، وصف این سردار نستوه را کرد اما شاید بهترین جمله را رهبر فرزانه انقلاب در توصیف شهید میرقاسم میرحسینی گفته باشد: «سردار شهید حاج قاسم میرحسینی که از سرداران لشکر 41 ثارا... می‌باشد؛ در میدان نبرد و در هنگام دفاع از آن شخصیت‌های استثنایی و جالب است که من مردم سیستان را این گونه شناختم


حاج قاسم میر حسینی در وصیت نامه خود نوشته است:

بسم الله الرحمن الرحیم

والدین عزیزم، ایدکم ا...تعالی

بار خدایا به یگانگی ات و اینکه شریک و همتایی برایت نیست و معبود واقعی هستی شهادت می دهم .بار خدا یا به پیامبر خاتمت حضرت محمد (ص)که فرستاده و رسول توست شهادت می دهم و به اینکه حضرت علی (ع)پیشوا و امام اول شیعیان است و اینکه قیامت و محشر روز رستا خیز حق است شهادت می دهم .بار خدایا به اینکه نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام عزیز حق است و جنگ عراق علیه ایران به ما تحمیل شده و امروز فرزندان برومند ملت ما ایثار گرانه از تمامیت ارضی ،اسلامی،عقیدتی و مکتبی خود دفاع می کنند شهادت می دهم .

شاید مشیت حضرت داور براین باشد که توفیق شهادت پیدا کنم.مع ذالک بد نیست این جملاتی که برگرفته از عقایدم می باشد بر روی کاغذ مکتوب کنم .به هر حال به خداوند و فضل و رحمتش چشم امید دوخته ام نه به بضاعت و توشه خویش .

خدا گواه است توشه ای ندارم .مدتی در جنگ بودم که شاید بهار عمرم محسوب شود و در کنار وارسته ترین فرزندان این امت، قسمتی از عمرم را سپری کردم که نعمت بسیار بزرگی بود .بسیجیانی که جز خدانمی دیدند و جز طریقت خدایی نمی پویند و آن خالصانی که با تکیه برحقیقت توحید و معاد و عقاید و اخلاق ،اعمال و حالات خود را از آلودگیها شسته اند و جان و اعضا و جوارح خویش را به نور واقعیت تزیین کرده اند .آن کسانی که به نص کلام مولا علی (ع)دنیا را سه طلاقه کردند .

حضور در جبهه تکلیف حسینی است

پدر و مادرم !معذرت می خواهم که نتوانستم فرزند لایق و شایسته ای باشم و حق پدر فرزندی را اداکنم .هرگز زحمات و مشقات شما را در مراحل مختلف زندگی فراموش نخواهم کرد .من در پیشگاه خداوند از شما تشکر و قدر دانی می کنم .

تکلیف حسینی اقتضا کرد که در جبهه حضور پیدا کنم .اگر چه از دست دادن جوان سخت است اما چون رضایت خدا بالاتر از هر چیزی است شما هم باید رضا باشید به رضای خدا .فرزندتان امانتی بیش نبود ،خدا امانتش را از شما گرفت ،مع ذالک اندوه معنی پیدا نمی کند .

من شر منده ام وقتی به سنی رسیده ام که خود را یافتم در کنار شما نبودم تا قسمتی از خدمات بی شمار و زحمات زیادی که در جهت رشد و پرورش من تحمل شده اید ادا کنم .

از تشکر و عذر خواهی کردن از زحمت ارزنده تان زبانم عاجز است و قلم قاصر از شما می خواهم برایم دعا کنید خدا گناهانم را ببخشد .چون ما ادامه دهندگان راه امام حسین(ع) هستیم .یزیدیان بر ما خورده گیری کرده اند و سپس قتل عاماممان نموده اند و همچون حیوانات درنده به ما حمله کردند .پیران و کودکان مارا کشتند .جوانان را تکه پاره و به زنان کهنسال و دختران خرد سال تجاوز کردند .یتیمان را سر بریدند. خانه ها را سوزاندند و شهر ها را پس از غارت به ویرانه تبدیل کردند ،یا ابا عبدالله ...یاوران تو را دست بریدند ؛پا قطع کردند ؛سر جدا کردند ؛با مواد شیمیایی بدنشان را کباب کردند .

 

تصمیم گرفتم با امام حسین بیعت کنم

چون از شما پدر و مادر مهربانم در کودکی آموخته ام وقتی داستان حماسه آفرینی های کربلای حسین (ع) را برایم تعریف می کردید .تصمیم گرفتم با امام حسین بیعت کنم که :یا ابا عبدالله ....انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم .

پدرم !الگوی تو حضرت ابراهیم است .ابراهیم خود فرزندش را به قربانگاه عشق برد .تو خود مرا به جبهه روانه کردی .صبر داشته باش که خدا صابران را دوست دارد .مادرم الگوی تو حضرت هاجر است ،حضرت هاجر خودش چشمان فرزندش را برای قربانی در راه خدا سرمه کشید و تو مرا از زیر

قر آن برای رفتن به جبهه عبور دادی .الحق که به تمام معنی مادر بودی .خداوند با کسانی است که در زندگی بردبار باشند و تو هاجر وار مرا به جبهه روانه کردی .

از برادران عزیزم که همیشه مرا هادی و راهنما بودند تشکر می کنم و عذر می خواهم که با بی ادبی و بد اخلاقی با آنها حرف زدم و آنطور که شایسته مقام برادری بود نتوانستم ادای تکلیف کنم .

اگر توانستید برایم روزه بگیرید و نماز بخوانید .به برادرانم توصیه می کنم که در هر مجلس و محفلی از جنگ وانقلاب سخن بگویید .از مظلومیت ما در برابر ستمگران بگویید از رهبری و ولایت فقیه سخن بگویید .یادتان نرود امام، ما را از اسفل السافلین به طرف اعلی علیین اوج داد .

از خواهران بسیار عزیز و زحمت کشیده ام نهایت سپاسگذاری و تشکر را دارم و امید وارم مرا عفو کنند و زحمات خود را برمن حلال کنند .

 

خواهرم الگوی تو حضرت زینب است

خواهرم الگوی تو حضرت زینب است .حضرت زینب پیامبر کربلای خونین امام حسین (ع)بود. یادت باشد زینب با یک عده یتیم وزن و کودک اسیر دشمن شد اما از هدفش باز نماند و همچنان فریاد می زد .

خونسرد باشید و مرا دشمن شاد نکنید .فرزندان شما باید انتقام شهدا را بگیرند .به فرزندانتان انتقام را بیاموزید .از پدر و مادر و خواهرانم تمنا می کنم در مراسم عزاداریم شربت و شیرینی پخش کنند و غمگین نباشند. به سرو صورت نزنند و جامه پاره نکنند .

از حضرت زینب باید درس بگیرید ،حضرت زینب با آن همه مشکلات و آنهمه جنازه ای که در روز عاشورا شاهد بود، چنان متین وصبور بود که دشمنان را تکان می داد و سر افکنده می کرد .شما خودتان می شنوید در سرتا سر دنیا به مظلومین و مستضعفین رحم نمی کنند و در همه جا مسلمین و محرومین را سر می برند ،بنا بر این خودتان را آماده کنید که اگر در مرز سراغ آنها نروید ،خود سراغتان خواهند آمد .

 

مرگ حسینی معقول است
همسرم شرمنده ام که با سیاه کردن کاغذی سفید قلب صاف و پاکت را تسلی می دهم .شاید لحظه موعود فرا رسد و از همدیگر در این دنیا جدا شویم .مواردی را که ذکر می کنم خوب به خاطر بسپاری .تا زنده بودم نتوانستم حقی را که به گردنم داشتی آن طور که شایسته است ادا کنم و همچون

سایر ین زندگی عادی و معمولی و پر از عاطفه را کنار هم سپری کنیم و شاید هم این نوع زندگی میراث انبیاء الهی و اولیای عظام و کرام باشد که برایمان ارث مانده است. مع ذالک میراث گرانبهایی است که باید قدر آن را دانست .همسرم ،اینک که سفر نهایی در پیش است همچون گذشته تو را به خدای متعال می سپارم زیرا او بهترین نگه دارنده و پاسدار واقعی است .همسرم در همه امور بر خدا توکل کن .از تنهایی های دنیا یی به او پناه برده درنا امیدی ها از خداوند امید جوی در مصائب و بلاها و مشکلات زندگی که گردش معمول دنیاست از صبر توشه گیر و در طریقت حضرت حق تلاشی مستمر داشته باش .به احکام خوب عمل کن. همه وقت به یاد معبود اصلی باش .همیشه منتظر باش دست عنایت غیبی خداوند بر تو سایه افکن شود .دنیای فانی به هیچ کس وفایی نداشته است و نهایت کمال و غایت بلندی آن فناست .فنا در خدا و رسیدن به لقای پروردگار .

مرگ همه را در کام خود می بلعد و چون مرگ حتمی است ،معقول است مرگ ،مرگ حسینی باشد و زندگی در جهان هستی ،زمینه سازندگی و حیاط اخروی باشد و بهتر است با مرگ شرافتمندانه در پیشگاه انبیاء و اولیا و شهداسر افکنده و خجل نباشیم .

 

حسین وار زندگی کنید

همسرم وقتی خبر شهادتم را به تو دادند استوار و ثابت قدم ،زینب گونه باش و همچون او به دور از جزع و فزع پیام رسان خون شهیدان باش، شاید بعد از شهادتم احساس تنهایی و آوارگی کنی و دنیا را بر خود تیره و تار تجسم کنی در آن موقع لازم است بیشتر نماز بخوانی و او قات فراغت را با قر آن و خود را به کار های خانه مشغول کن در رفت و آمد های زندگی و حفظ صله رحم مواظب باشی به دینت لطمه و آسیب نرسد بلکه بر ایمانت افزوده گردد و بدان کسانی که از صابران جمهوری اسلامی و گردانندگان واقعی آن انتقاد کنند با هر لحن و زبانی که باشد مطمئن باش که اینان دشمن واقعی و خطرناک اسلام و انقلاب اسلامی و رهبری و امام حعزیز می باشند و یا این که ممکن است دوست کم عقل و نا آگاه باشند. در هر صورت از آنها برحذر باش و در دین و عاقبت زندگی خود خوف داشته باش .

همسرم وصیت می کنم اگر فرزندم پسر بود اسمش را حسین بگذارید زیرا مسئولیت حسینی دارد و باید بار حسینیان را بردوش کشد، حسین وار زندگی کند و حسین وار بمیرد و اگر دختر بود اسمش را زینب بگذارید ،زینب گونه فریاد بزند و زینب گونه بمیرد و از حضرت زینب و مظلومیت شهدای کربلای امام حسین (علیه السلام) و ایران برایش لالایی بگو، برایش بگو حضرت زینب(س) خود شهدای کربلا را دفن می کرد، یتیمان و کودکان را خودسر پرستی می کرد و خود شعار پیروزی خون بر شمشیر را فریاد زد . بگو پیامبر کربلای خونین و عاشورای سرخ گون امام حسین (ع )حضرت زینب(س) بود که بعد از شهدای کربلا ی امام حسین (ع) بنای کاخ های ظلم و جور یزیدیان را فروریخت .

یه آیت الله بهجت در گرفتاری ها چه بود؟/ روزی 100 بار این ذکر عجیب را بگویید

حجت الاسلام والمسلمین محمد باقر حیدری کاشانی، مدرس حوزه و دانشگاه، ظهر امروز در جمع هزاران نفری زائران و مجاوران حرم ملکوتی حضرت رضا علیه السلام گفت: نیمی از ایمان شکر و نیم دیگری صبر است. صبر در برابر آن چیزی است که خداوند به انسان آن را عطا کرده و یا نکرده است.

 
وی ادامه داد: صبر در برابر مصیبت، بیماری و گرفتاری است و در مواقعی است که آرامش انسان به گونه ای سلب می شود. به عنوان مثال انسان در عافیت و سلامتی است و بر اثر بیماری و این عافیت و سلامتی از او سلب می شود.
 
سخنران حرم مطهر رضوی با بیان این که بر اساس آیات قرآن کریم حضرت ایوب طلایه دار صبر بوده و ایشان یکی از طلایه داران اخلاق انسانی و عرفانی است، خاطرنشان کرد: حضرت ایوب 80 سال غرق در نعمت و بنده‌ی شکرگذار خداوند بود. هنگامی که به 80 سالگی که رسید، شیطان لیعن به سراغ او آمد. شیطان به خداوند متعال گفت «او را 80 سال غرق نعمت کردی و او شکرگذاری کرده، بیا از او نعمت ها را بگیر آن موقع او را امتحان کن». لذا مشیت الهی بر این قرار گرفت که حضرت ایوب در یک دوره ای در چرخه سنگین بلایا، بیماری ها و گرفتاری ها قرار بگیرد تا جوهره بندگی او مشخص شود.
 
وی ابراز داشت: از این مسأله مشخص می شود که اتفاقات و رویدادهایی که در زندگی انسان روی می دهد، به جهت این است که جوهره بندگی انسان مشخص شود.به گفته وی، یاوران مهدی کسانی هستند که در عرصه ایمان امتحان خود را پس داده اند و نمره قبولی گرفته اند و این امتحان یا در عرصه صبر است یا در عرصه شکر!
 
حجت الاسلام و المسلمین حیدری کاشانی با تذکر به این که نباید ایمان انسان در برابر مشکلات سقوط کند و با اشاره به این که یاران حضرت ایوب هنگامی که دیدند مشکلات فراوانی به او رسیده گمان کردند که ایوب در خلوت مرتکب گناه شده است، بیان داشت: گاهی از اوقات ملاحظه می کنیم که گاهی مشکلاتی برای برخی از افراد پدید می آید, شاید این مشکلات به جهت این است که انسان بخواهد از گناهان پاک شود و به مقام رفیع تر برسد، لذا نباید هرگز در خصوص افرادی که دچار مشکلات می شوند قضاوت ناصحیح کرد.
 
وی به همگان هشدار داد: برخی اوقات شیاطین، انسان مبتلا شده به سختی را، از مسیر ولایی، توحیدی و اهل بیتی جدا می کنند و به دام انواع و اقسام ترفند های شیطانی می اندازند. افرادی که در برابر سختی ها به سوی دعا نویس ها می روند، بدانند که این راه، راهی اشتباه است. خداوند هر آنچه در مسیر امامت و ولایت نیازداشته باشیم، به ما عطا کرده است. اگر گرفتار هستید، نزد امام رضاعلیه السلام بیایید؛ دعا نویس افرادی نظیر محدث قمی ‌ها، هستند نه انسان های عادی و بی دین.
 
این سخنران برجسته کشوری نیز اذعان داشت: اگر می خواهید مسیر بندگی تان رحمانی باشد، باید به سوی اهل بیت علیهم السلام بیایید و نه به سمت بندگی شیطان. هر فردی که برای هر گرفتاری و هر گره کوری نزد حضرت آیت الله بهجت می آمد، ایشان ذکر حدیث کساء را سفارش می کردند.
 
وی یادآور شد: برخی اوقات خانواده های مذهبی دامن امام رضا و امام حسین را رها می کنند و به دام شیّادان و شیطان باز ها می افتند. همچنین گروهی از افراد هستند که در گرفتاری ها جزع و فزع می کنند، ولی ایوب پیامبر این گونه نبود و با خداوند متعال بسیار زیبا سخن می گفت. هنگامی که ایوب راه‌های شیطانی را کنار زد، تمام نعمات الهی به او برگردانده شد؛ بنابراین فراسوی مصیبت ها، بیماری ها و گرفتاری ها امتحانات الهی است که جوهره بندگی انسان را مشخص می کند.
 
حجت الاسلام و المسلمین حیدری کاشانی سپس به مردم توصیه کرد: روزی 100 مرتبه ذکر «غرق نعمتیم، الحمدالله؛ حالی مون نیست، استغفرالله» را بیان کنید؛ این ذکر، فشرده آیات قرآنی و ذکری خودمانی بین ما و پروردگار متعال است.

سفارش آیت الله بهجت درباره زیارت عاشورا

.

توصیه آیت الله بهجت به زیارت عاشورا
از آیت الله بهجت پرسیدند: داستان ها و قضایایى از کسانى که پیوسته زیارت عاشورا مى خواندند و به این صورت، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است. نظر حضرت عالى در این باره چیست؟

ایشان پاسخ داده اند که: متن زیارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زیارت رسیده است که حضرت صادق (علیه السلام) به صفوان مى فرماید: این زیارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت کن. به درستى که من چند چیز را بر خواننده آن تضمین مى کنم: ۱. زیارتش قبول شود. ۲. سعى و کوشش وى مشکور باشد ۳. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و ناامید از درگاه خدا برنگردد.

اى صفوان! این زیارت را با این ضمان، از پدرم یافتم و پدرم از پدرش...تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت امیر نیز از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل و او هم از خداى متعال نقل می کند و هرکدام این زیارت را با این ضمان، تضمین کرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم یاد نموده که: هرکس این زیارت و دعا را بخواند، دعا و زیارت وى را بپذیرم و خواسته اش هر چه باشد، برآورده سازم.
و از سند او استفاده مى شود که زیارت عاشورا از احادیث قدسى است و همین مطالب، سبب شده است که علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغولیت هاى علمى و مراجعاتى که داشتند - به خواندن آن مقید بودند تا جایى که استاد ما، مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانى، از خداوند خواسته بودند که در آخر عمرشان، زیارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض ‍ روح شوند و دعایشان هم مستجاب شد و پس از پایان این زیارت، درگذشتند.

تقید شیخ صدرا بادکوبه ای به زیارت عاشورا
شیخ صدرا بادکوبه اى با تبحرش در علوم عقلى و نقلى، آنچنان مقید به زیارت عاشورا بود که به هیچ عنوان، آن را ترک نکرد و کسى باورش ‍ نمى آمد که ایشان، این چنین پاى بند به عبادات و زیارت عاشورا باشد.
یکى از بزرگان هم نقل مى کردند روزى به قبرستان وادى السلام رفتم، در مقام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) دیدم پیرمردى نورانى، مشغول زیارت عاشورا است و از حالات او معلوم شد که زائر است. نزدیک او رفتم ؛ حالت کشف براى من نمودار شد و حرم امام حسین (علیه السلام) و زائران آن حضرت را که مشغول رفت و آمد و زیارت بودند، مشاهده کردم! (شرح زیارت عاشوراء و داستان هاى شگفت آن: ۳۳-۳۶.)

سبب آستان بوسی اهل بیت (ع) از سوی شیخ انصاری
مسلمانان در شان اهل بیت (علیه السلام) در غایت اختلاف اند، چنان که در مورد قرآن نیز چنین هستند. برخى آن قدر ضعیف هستند که در بوسیدن ضریح آن ها شک و اعتراض دارند.
آقایى ظاهرا به مرحوم شیخ انصارى که حرم یا ضریح را بوسید، اعتراض ‍ کرد که آقا شما هم؟! برعکس مرحوم دربندى به ایشان گفت: آقا کار شما براى مردم حجت است، وقتى به حرم مى روى، ضریح حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را ببوس. شیخ در جواب فرمود: عتبه درب را مى بوسم که گرد و خاک پاى زوار است! در یکى از زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) آمده است:
ثم قبل الضریح من اءربع جوانبه. بحار الانوار ۹۸: ۳۳۶؛ اقبال الاعمال: ۷۱۲.
منبع: آینه حقیقت امام حسین علیه السلام در کلام آیت الله بهجت - رحمتى

حقوق متقابل مردم و حکومت از نظر اسلام

اندیشه ای خطرناک و گمراه کننده در قرون جدید میان بعضی از دانشمندان اروپائی پدید آمد که در گرایش گروهی به ماتریالیسم سهم به سزایی دارد، و آن اینکه نوعی ارتباط تصنعی میان ایمان و اعتقاد به خدا از یک طرف، و سلب حق حاکمیت توده مردم از طرف دیگر برقرار شد. مسؤولیت در برابر خدا مستلزم عدم مسؤولیت در برابر خلق خدا فرض شد و حق الله جانشین حق الناس گشت. ایمان و اعتقاد به ذات احدیت که جهان را به "حق" و به "عدل" برپا ساخته است به جای اینکه زیربنا و پشتوانه اندیشه حقوق ذاتی و فطری تلقی شود، ضد و مناقض آن شناخته شد و بالطبع حق حاکمیت ملی مساوی شد با بی خدائی. نظر اسلام، درست امر برعکس آن اندیشه است، در نهج البلاغه، با آنکه این کتاب مقدس قبل از هر چیزی کتاب توحید و عرفان است و در سراسر آن سخن از خدا است و همه جا نام خدا به چشم می خورد، از حقوق واقعی توده مردم و موقع شایسته و ممتاز آنها در برابر حکمران و اینکه مقام واقعی حکمران امانتداری و نگهبانی حقوق مردم است غفلت نشده بلکه سخت بدان توجه شده است. در منطق این کتاب شریف، امام و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آنها است، از این دو "حکمران و مردم" اگر بنا است یکی برای دیگری باشد، این حکمران است که برای توده محکوم است، نه توده محکوم برای حکمران، سعدی همین معنی را بیان کرده آنجا که گفته است:
گوسفند از برای چوپان نیست *** بلکه چوپان برای خدمت او است
واژه "رعیت" علی رغم مفهوم منفوری که تدریجا در زبان فارسی به خود گرفته است، مفهومی زیبا و انسانی داشته است. استعمال کلمه "راعی" را در مورد "حکمران" و کلمه "رعیت" را در مورد "توده محکوم" اولین مرتبه در کلمات رسول اکرم و سپس به وفور در کلمات علی (ع) می بینیم. این لغت از ماده "رعی" است که به معنی حفظ و نگهبانی است، به مردم از آن جهت کلمه "رعیت" اطلاق شده است که حکمران عهده دار حفظ و نگهبانی جان و مال و حقوق و آزادیهای آنها است. حدیث جامعی از نظر مفهوم این کلمه وارد شده است، رسول اکرم (ص) فرمود: «لکم راع و کلکم مسئول، فالامام راع و هو مسؤول، و المراه راعیه علی بیت زوجها و هی مسئوله و العبد راع علی مال سیده و هو مسؤول، الا فکلکم راع و کلکم مسئول؛ همانا هر کدام از شما نگهبان و مسئولید، امام و پیشوا نگهبان و مسؤول مردم است، زن نگهبان و مسؤول خانه شوهر خویش است، غلام نگهبان و مسؤول مال آقای خویش است، هان پس همه نگهبان و همه مسؤولید.» (صحیح بخاری/ جلد 7، کتاب النکاح)

حقوق مردم در قرآن
در سوره مبارکه نساء آیه 58 چنین می خوانیم: «ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل؛ خدا فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانشان برگردانید و در وقتی که میان مردم حکم می کنید، به عدالت حکم کنید.» طبرسی در مجمع البیان در ذیل این آیه می گوید: در معنی این آیه چند قول است: یکی اینکه مقصود مطلق امانتها است، اعم از الهی و غیر الهی، و اعم از مالی و غیر مالی، دوم اینکه مخاطب حکمرانانند، خداوند با تعبیر لزوم اداء امانت حکمرانان را فرمان می دهد که به رعایت مردم قیام کنند. سپس می گوید مؤید این معنی این است که بعد از این آیه بلافاصله می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و از پیامبر و کاردارانی که از شما هستند فرمان ببرید.» (نساء/ 59) در این آیه مردم موظف شده اند که امر خدا و رسول و ولاه امر را اطاعت کنند. در آیه پیش، حقوق مردم و در این آیه متقابلا حقوق ولاه امر یادآوری شده است، از ائمه (ع) روایت رسیده است که از این دو آیه یکی مال ما است (مبین حقوق ما بر شما است) و دیگری مال شما است (مبین حقوق شما بر ما است) امام باقر فرمود اداء نماز و زکات و روزه و حج از جمله امانات است، از جمله امانت ها این است، که به ولاه امر دستور داده شده است که صدقات و غنائم و غیر آنها را از آنچه بستگی دارد به حقوق رعیت تقسیم نمایند.
امام علی (ع) در خطبه 214 نهج البلاغه بحثی کلی در مورد حقوق می کند و می فرماید: حقوق همواره طرفینی است، می فرماید. از جمله حقوق الهی حقوقی است که برای مردم بر مردم قرار داده است، آنها را چنان وضع کرده که هر حقی در برابر حقی دیگر قرار می گیرد، هر حقی به نفع یک فرد و یا یک جمعیت موجب حقی دیگر است که آنها را متعهد می کند، هر حقی آنگاه الزام آور می گردد که دیگری هم وظیفه خود را در مورد حقوقی که بر عهده دارد انجام دهد. پس از آن چنین به سخن ادامه می دهد: «و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیه و حق الرعیه علی الوالی، فریضه فرضها الله سبحانه لکل علی کل، فجعلها نظاما لانفسهم و عزا لدینهم، فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه، فاذا ادت الرعیه الی الوالی حقه و ادی الوالی الی الرعیه حقها عز الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی اذلالها السنن فصلح بذلک الزمان و طمع فی بقاء الدوله و یئست مطامع الاعداء؛ بزرگترین این حقوق متقابل، حق حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت است، فریضه الهی است، که برای همه بر همه حقوقی مقرر فرموده، این حقوق را مایه انتظام روابط مردم و عزت دین آنان قرار داده است، مردم هرگز روی صلاح و شایستگی نخواهند دید مگر حکومتشان صالح باشد و حکومتها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر توده ملت استوار و با استقامت شوند. هرگاه توده ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را ادا کند، آن وقت است که "حق" در اجتماع محترم و حاکم خواهد شد، آن وقت است که ارکان دین به پا خواهد خاست آن وقت است که نشانه ها و علائم عدل بدون هیچگونه انحرافی ظاهر خواهد شد و آن وقت است که سنتها در مجرای خود قرار خواهد گرفت و محیط و زمانه محبوب و دوست داشتنی می شود و دشمن از طمع بستن به چنین اجتماع محکم و استواری مایوس خواهد شد.» (نهج البلاغه/ خطبه 214)
در تفسیر المیزان نیز در بحث روائی که در ذیل آیه 59 سوره نساء منعقد شده است از درالمنثور از علی (ع) چنین روایت می کند: «حق علی الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یودی الامانه، فاذا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعوا الله و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا؛ بر امام لازم است که آنچنان حکومت کند در میان مردم که خداوند دستور آن را فرمود: آورده است و امانتی که خداوند به او سپرده است ادا کند، هر گاه چنین کند بر مردم است که فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند.»
چنانکه ملاحظه می شود، قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان "امین" و "نگهبان" اجتماع می شناسد، حکومت عادلانه را نوعی امانت که به او سپرده شده است و باید ادا نماید تلقی می کند. برداشت ائمه دین و بالخصوص شخص امیرالمؤمنین علی (ع) عینا همان چیزی است که از قرآن کریم استنباط می شود.

اعتراف به حقوق مردم
احتیاجات بشر در آب و نان و جامه و خانه خلاصه نمی شود، یک اسب و یا یک کبوتر را می توان با سیر نگهداشتن و فراهم کردن وسیله آسایش تن، راضی نگه داشت. ولی برای جلب رضایت انسان، عوامل روانی به همان اندازه می تواند مؤثر باشد که عوامل جسمانی. حکومت ها ممکن است از نظر تأمین حوائج مادی مردم، یکسان عمل کنند، در عین حال از نظر جلب و تحصیل رضایت عمومی یکسان نتیجه نگیرند، بدان جهت که یکی حوائج روانی اجتماع را برمی آورد و دیگری بر نمی آورد.
یکی از چیزهائی که رضایت عموم بدان بستگی دارد این است که حکومت با چه دیده ای به توده مردم و به خودش نگاه می کند؟ با این چشم که آنها برده و مملوک خود، مالک و صاحب اختیار است؟ و یا با این چشم که آنها صاحب حقند و او خود تنها وکیل و امین و نماینده است؟ در صورت اول هر خدمتی انجام دهد از نوع تیماری است که مالک یک حیوان برای حیوان خویش، انجام می دهد، و در صورت دوم از نوع خدمتی است که یک امین صالح انجام می دهد، اعتراف حکومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر نوع عملی که مشعر بر نفی حق حاکمیت آنها باشد، از شرایط اولیه جلب رضا و اطمینان آنان است.
در همان خطبه 214 چنین می فرماید: «اما بعد فقد جعل الله لی علیکم حقا بولایه امرکم و لکم علی من الحق مثل الذی لی علیکم، فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف لا یجری لاحد الا جری علیه و لا یجری علیه الا جری له؛ خداوند برای من به موجب اینکه ولی امر و حکمران شما هستم حقی بر شما قرار داده است و برای شما نیز بر من همان اندازه حق است که از من بر شما.» همانا حق برای گفتن وسیعترین میدانها و برای عمل کردن و انصاف دادن، تنگترین میدانها است. حق به سود کسی جریان نمی یابد مگر آنکه به زیان او نیز جاری می گردد و حقی از دیگران بر عهده اش ثابت می شود، و بر زیان کسی جاری نمی شود و کسی را متعهد نمی کند مگر اینکه به سود او نیز جاری می گردد و دیگران را درباره او متعهد می کند. در این بیان همه سخن از خدا است و حق و عدالت و تکلیف و وظیفه، اما نه به این شکل که خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطاء فرموده است و آنها را تنها در برابر خود مسؤول قرار داده است، و برخی دیگر را از حقوق محروم کرده آنان را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بی حد و نهایت مسؤول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ظلم میان حاکم و محکوم مفهوم ندارد.
هم در آن خطبه می فرماید: «لیس امرؤ و ان عظمت فی الحق منزلته و تقدمت فی الدین ضیلته بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه ولا امرؤ و ان صغرته النفوس و اقتحمته العیون بدون ان یعین علی ذلک او یعان علیه؛ هیچکس هر چند مقام و منزلتی بزرگ و سابقه ای درخشان در راه حق و خدمت به دین داشته باشد در مقامی بالاتر از همکاری و کمک به او در اداء وظائفش نمی باشد و هیچکس هم هر اندازه مردم او را کوچک بشمارند و چشمها او را خرد ببینند در مقامی پائین تر از همکاری و کمک رساندن و کمک گرفتن نیست.» و نیز در همان خطبه می فرماید: «فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ عند اهل البادره و لا تخالطونی بالمصانعه و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل؛ با من آن سان که با جباران و ستمگران سخن می گویند سخن نگوئید، القاب پر طنطنه برایم به کار نبرید، آن ملاحظه کاریها و موافقتهای مصلحتی که در برابر مستبدان اظهار می دارند، در برابر من اظهار مدارید، با من به سبک سازشکاری معاشرت نکنید، گمان مبرید که اگر به حق سخنی به من گفته شود بر من سنگین آید و یا از کسی بخواهم مرا تجلیل و تعظیم کند که هر کس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش و سنگین آید عمل به حق و عدالت بر او سنگین تر است پس از سخن حق یا نظر عادلانه خودداری نکنید.»

تاریخچه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران


مقدمات تشکیل نیروی هوایی در ایران
بررسی خاطره‌های‌ افسران قدیمی، بیانگر این موضوع است که قوای (نیروی) زمینی ایران، درسال 1298شمسی یعنی اواخر حکومت قاجاریه، برای اولین بار از حمایت دوفروند هواپیمای انگلیسی در حالی که خلبانان آنها نیز انگلیسی بودند،برخوردار شده و آن زمانی بوده که بلشویک‌های روسی با حمایت از میرزا کوچک‌خان در صدد تجزیه گیلان بر آمدند و انگلیسی‌ها که از این امر و پیشروی نیروهای روسی به‌سمت تهران و نقاط دیگر بیمناک بودند؛ تصمیم گرفتند با دو فروند هواپیما، نیروی 10هزار نفری دولت مرکزی ایران را در سرکوب دشمن حمایت کنند.
با وقوع کودتای سوم اسفند 1299شمسی به‌دست رضاخان سردار سپه و تشکیل قشون متحدالشکل، رضاخان به فکر خریداری چند فروند هواپیما برای پشتیبانی نیروی زمینی خود افتاد و در پی آن، در سال 1301شمسی یک هواپیمای روسی در آسمان تهران دیده شد که قطعات این هواپیما را با صندوق به تهران آورده و در زمین‌های قاجار به‌هم وصل کرده بودند.
در ادامه رضاخان تصمیم گرفت که در سازمان قشون متحدالشکل خود در شعبه تنسیقات دایره عملیات، دفتری هم به نام دفتر هواپیمایی پیش‌بینی شود و به این ترتیب برای نخستین بار در ارتش ایران نام هواپیمایی جزو سازمان در آمد و در حقیقت هسته مرکزی نیروی هوایی ایران تشکیل شد.
در دفتر هواپیمایی، تشکیلات یک نیروی هوایی که بتواند پشتیبان عملیات نیروی زمینی در اجرای طرح‌های خود باشد طرح‌ریزی شد و برای عملی شدن این طرح دولت ایران توسط سفیر خود در واشنگتن برای خرید چند دستگاه هواپیما و تأسیس یک اداره هواپیمایی و تعلیم عده‌ای با دولت آمریکا در26 دی ماه 1301شمسی وارد مذاکره شد اما مذاکره با این دولت نتیجه‌ای نداشت و دولت ایران ناگزیر شد که نخستین هواپیما را در همان سال از شرکت "یونکرس آلمان خریداری کند و در سال بعد نیز تیپ گیلان و مازندران دو هواپیمای دیگر از همان نوع به نام‌های گیلان و مازندران خریده و به تهران فرستادند و چند ماه بعد هم چهار هواپیما از نوع "دوها ویلاند" از روسیه خریداری شد. به این ترتیب در اواخر سال 1302هجری شمسی نیروی هوایی ایران دارای هفت فروند هواپیما بود که خلبانان و مکانیسین‌های آنها نیز آلمانی و روسی بودند.
در ادامه با توجه به گسترش نیروی هوایی در مرداد ماه 1303هجری شمسی، نخستین هیأت دانشجویی ایران مرکب از 10نفر برای فراگیری فن خلبانی به روسیه رفتند و به‌علاوه یک نفر از افسرانی هم که در خرداد‌ماه همان سال برای تحصیل در رشته‌های مختلف مربوط به ارتش فرانسه رفته بود در رشته هواپیمایی مشغول به آموزش شد.
در اواخر سال 1303ش نیز یک شرکت آلمانی به نام یونکرس شعبه‌ای در ایران دایر کرد و چند هواپیما برای حمل و نقل مسافر در خطوط تهران، مشهد، شیراز، انزلی و بوشهر به کار انداخت که ارتش ایران به تدریج برای سرکوب اغتشاشات داخلی گاهی اوقات هواپیماها و خلبانان این شرکت را به‌صورت روزمزد به‌کار می‌گرفت.
 در سال 1304شمسی دولت ایران 20 فروند هواپیمای دیگر از فرانسه، آلمان و روسیه خریداری کرد و در همین زمان یک سرهنگ خلبان ایرانی که در خارج از ایران بود، مأموریت یافت که با یکی از هواپیماهای تازه خریداری شده از فرانسه به سوی تهران پرواز کند و او نیز با آن هواپیما از فرودگاه نظامی "ویلاکوپولی" پرواز کرد و پس از نشستن درچند شهر مسیر خود، بالاخره در فرودگاه قلعه‌مرغی تهران فرود آمد.
در سال 1305پس از بازگشت افسران ایران از روسیه که برای تعلیمات هوایی و پرواز در سال 1303اعزام شده بودند، اداره هواپیمایی با دو قسمت فنی وجمعاً با 20 فروند هواپیما تشکیل شد.
این هواپیماها علاوه بر این‌که شماره‌های مخصوصی داشتند به اسامی مختلفی مانند عقاب، تیهو، کرکس، شاهین، هما، قرقی، کبک و بلبل نیز خوانده می‌شدند.
در سال بعد پس از این‌که افسران تعلیم دیده جدید از فرانسه به ایران بازگشتند چند فروند هواپیمای دیگر نیز خریداری شد و سازمان هواپیمایی به‌صورت گُردان هواپیمایی و یک گروه تعلیماتی درآمد. سپس دسته دوم و سوم محصلان ایرانی نیز از فرانسه بازگشتند و چون کادر مربی و افسری هوایی سروسامانی گرفته بود؛ رسماً اداره‌ای به نام اداره هواپیمایی در قلعه مرغی تشکیل شد.
از این پس به توسعه سازمان هواپیمایی ایران توجه بیشتری شد و دانشجویان و افسران دیگری به مدارس و آموزشگاه‌های خلبانی و فنی کشورهای روسیه و فرانسه فرستاده شدند.
با گذشت 10 سال از تأسیس نیروی هوایی ایران، نخستین فعالیت‌های ایران در زمینه نیروی هوایی و فراهم شدن زمینه‌های فعالیت در این بخش، ضرورت تأسیس یک آموزشگاه فنی (مدرسه مکانیسین) احساس شد و به این منظور قرار شد که 20 نفر مکانیسین هوایی از کشور هلند برای تعلیم در مدرسه فنی که در مهر‌ماه افتتاح می‌شد، استخدام شوند اما این امر به‌دلایلی به تعویق افتاد و سرانجام در شهریور ماه 1311مدرسه خلبانی تأسیس شد.
چهار نفر افسر هوایی نیز از کشور سوئد برای تعلیم فن خلبانی استخدام شدند که به مرور تعداد آنها بیشتر شد و با فعالیت آنان در این زمینه و گسترش این امر، یک دانشکده فنی هوایی هم جهت آموزش عده‌‌ای افسر فنی در دوشان تپه تهران ایجاد گردید.
به این ترتیب در سال 1311 شمسی سازمان هواپیمایی ایران عبارت بود از: یک گروه آموزشی، یک گردان شکاری و یک گردان بمباران و اکتشافی که تابع ارکان حزب قشون بودند. با وجود این تشکیلات با طرح جدیدی، ارکان جنگ هوایی از نیروی زمینی جدا شد و سازمان مستقل هواپیمایی مرکب از یک هنگ، فرماندهی و ستاد هنگ (مرکب از سه رکن و یک دفتر ستاد) تشکیل گردید.
در سال 1312 با توجه به گسترش قوای هوایی ایران و خرید روز افزون هواپیماهای جنگی از خارج، دولت وقت تصمیم گرفت که برای بی‌نیازی از خرید هواپیما و یا حداقل برای کاستن هزینه خرید آنها نسبت به تأسیس کارخانه‌های هواپیما سازی اقدام کند. به همین منظور برای خرید ماشین و لوازم کارخانه به کشورهای اروپایی مانند آلمان و انگلستان، سفارش‌هایی داده شد و این ماشین‌ها و لوازم را که در سال 1314به ایران رسید، در دوشان‌تپه نصب کردند و به‌نام کارخانه‌های هواپیما‌سازی "شهباز" مشغول به‌کار شد.
این کارخانه‌ها در مرداد ماه 1317نخستین هواپیما‌ها را به بهره‌برداری رساندند که در برابر رضا شاه پرواز کردند. در 25 دی ماه 1314 طبق ماده یک حکم شماره 2366 عنوان هواپیمایی نظامی ایران از قوای هوایی به نیروی هوایی تغییر یافت و به‌طور رسمی ابلاغ شد. سپس هنگ هوایی مشهد و هنگ هوایی اهواز به‌ترتیب در سال‌های 1315و 1316 تأسیس گردید و باشگاه هواپیمایی کشوری ایران نیز در سال 1318به‌منظور پرداختن به امر آموزش خلبانی در ایران فعالیت خود را آغاز کرد.
تا شهریور 1320 که پایان دوران حکومت پهلوی اول است، نیروی هوایی ایران دارای 283 فروند هواپیما، فرماندهی و ستاد نیرو و منضمات آن، سازمان واحدهای هوایی شامل پنج هنگ (تبریز، مشهد، هنگ بمباران تهران، هنگ قلعه مرغی تهران و اهواز ) و آموزشگاه خلبانی شد اما در همین زمان با حمله نیروهای متفقین به ایران، اولین ضربه سازمانی ناشی از اشغال کشور بر این نیرو وارد شد و این نیرو از 12مهر 1320در اختیار وزارت جنگ گذاشته شد و به صورت اداره پنجم آن وزارت‌خانه در آمد.
 
نیروی هوایی ایران در دوره محمدرضا شاه پهلوی:
در روز 15 مهر ماه 1320 ابلاغ شد که اداره هواپیمایی در امور داخلی مربوطه کما فی‌سابق مستقل است و در کار ارتش به‌عنوان یکی از ادارات وزارت جنگ ادامه خدمات خواهد داد. از آن سال تا سال 1326 نیروی هوایی فعالیت چشمگیری نداشت تا این‌که در آن سال، آموزشگاه فنی دوره نهم خود را تشکیل داد و 90 نفر هنر‌آموز را پذیرفت و دوره‌های تکنیکی دانشکده فنی افسری، کلاس فنی ویژه درجه‌داران، آموزشگاه فنی و ناوبری هوایی تا سال 1336 تشکیل شد.
در سال 1336 عنوان ستاد نیروی هوایی به فرماندهی نیروی هوایی تغییر یافت و در سال 1339 سازمانی به‌نام کمک‌های آموزشی جهت تکمیل تعلیمات فنی هنر آموزان در تیپ تعلیمات تأسیس شد. سپس در سال 1346 تیپ تعلیمات با امکانات آموزشی بیشتر، مرکز آموزش‌های هوایی نامیده شد که به شش هیأت آموزش نظامی، افسری، زبان، الکترونیک، نگهداری هواپیما و تخصص‌های مختلف، کار آموزش در نیروی هوایی را آغاز کرد.
در سال 1347به‌دنبال افزایش روزافزون حضور هواپیماهای پیشرفته ما فوق صوت‌F-5 و F-4،نیروی هوایی به استخدام کادر جدیدی تحت عنوان همافری برای انجام عملیات تعمیر و نگهداری هواپیماها پرداخت و طی همین سال‌ها درخواست سفارش و خرید هواپیماهای F-14 هم از دولت آمریکا در دستور کار قرار گرفت که 72 فروند از این هواپیماها در بهمن ماه 1354درفرودگاه مهرآباد به زمین نشست.
در سال 1357 نیروی هوایی ایران در صدد بود که تعداد جنگنده های خود را از 447 فروند به 500 فروند برساند که این تعداد ایران را در رده کشورهای غربی و بالاتر از کشورهای خاور‌میانه قرار می‌داد.
 
نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
با پیدایش نشانه‌های فروپاشی رژیم پهلوی در سال 1357به‌دلیل گسل‌هایی که در نیروی هوایی در آن زمان پدید آمده بود ازجمله ‌نارضایتی‌های‌ درون‌سازمانی‌ آن باعث شد که نیروی هوایی در جریان رویداد‌های انقلاب زودتر از نیروهای دیگر از رژیم پهلوی گسسته و به امواج انقلاب بپیوندد. بخصوص همافران این نیرو در هدایت افراد نیروی هوایی به‌سمت انقلاب نقش مهمی داشتند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ابتدا انتصابات شتابزده‌ای که در سطح فرماندهی نیروی هوایی صورت گرفت موج اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها را به‌دنبال داشت تا آن که در پی شروع جنگ عراق علیه ایران، این امر از ثبات نسبی بر خوردار شد.
با شروع جنگ، ضروری‌ترین مسأله‌ای که به ذهن خطور می‌کرد مسأله مقابله به مثل و جلوگیری از پرواز هر چه بیشتر هواپیماهای عراقی به ایران بود .
در همان روز نخست شروع جنگ، با همت فرماندهان دلیر نیروی هوایی، مثل شهید محمد جواد فکوری، نیروی هوایی توانست با به پرواز در آوردن 200 هواپیما و عبور دادن 140 فروند از آنها به داخل مرزهای عراق، پاسخ شایسته‌ای به تجاوزهای نیروی‌های عراقی داده و مانع از پروازهای بعدی آنان به داخل فضای هوایی ایران شود. از طرف دیگر در آن دوران، آماده کردن نیروهای پروازی، تعمیر و نگهداری هواپیما‌ها و تأمین قطعات یدکی نیز از جمله مسائلی بود که نیروی هوایی با آن مواجه بود و پشتیبانی ابرقدرت‌ها از عراق و تحریم علیه کشورمان نیز دو چالش عمده دیگر محسوب می‌شد.
پژوهشگران غربی به این نکته اشاره کرده‌اند که نیروی هوایی ارتش ایران در دوران بعد از پیروزی‌ انقلاب موفق شده است بسیاری از هواپیما‌های خود را که بر اثر کمبود قطعات یدکی زمینگیر شده‌اند با استفاده ازقطعات یدکی تعداد دیگری از همان جنگده‌ها فعال سازند.
نیروی هوایی قبل از پیروزی انقلاب دارای بیش از 450 هواپیمای جنگی پیشرفته، شامل پیشرفته‌ترین هواپیماهای شکاری آن زمان یعنی"تامکتF-14 "بود و حدود پنج هزار خلبان ورزیده در اختیار داشت و در سال 1357 در مقایسه با نیروی زمینی و دریایی، بسیار پیشرفته‌تر بود و در بین نیروهای هوایی جهان سوم، بی مانند بود. در حدود 76 فروند بالگرد و 15 اسکادران موشک زمین به هوا نیز این توانایی را تکمیل می‌کرد. 166 فروند "F-5"، 190فروند "فانتوم" و77 فروند "تامکت" بخشی از هواپیماهای مذکور بودند.
به هر حال نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با داشتن سربازان زبده و کارآمد از خلبانان تا سربازان وظیفه توانست از همان لحظات اولیه شروع جنگ با طرح‌ریزی و اجرای عملیات‌های متعدد این اصل مهم را مورد توجه قرار دهد که با زمینگیر کردن هواپیماهای عراقی و کسب برتری هوایی، فرصت زمان کافی جهت حصول به اهداف ذیل را به‌دست بیاورد:
1- فرصت لازم جهت سازماندهی نیروهای پراکنده سطحی و انجام طرح‌ریزی‌های اولیه پدافندی را فراهم کند.
2- نیروهای سطحی از پشت جبهه به مناطق عملیاتی انتقال یابند.
3- کاهش توان رزمی دشمن که باعث کاهش پوشش‌های هوایی آن شود.
4- ظرفیت جنگی دشمن در دست زدن به حملات احتمالی هوایی به نقاط حساس و حیاتی کشور کاهش یابد.
جهت دستیابی به اهداف مورد نظر، نیروی هوایی با کسب برتری هوایی و به‌دست گرفتن ابتکار عملیات، موج حملات جنگده بمب‌افکن‌های خود را متوجه یکان‌های زرهی، پیاده، مکانیزه و توپخانه و قرارگاه‌های تاکتیکی، نقاط آمادی، ستون‌های نظامی و همچنین محورهای مواصلاتی نیروهای دشمن کرد. در نتیجه ارتش عراق که برای خروج از بن‌بست به‌دنبال راه مفری می‌گشت به جنگ شهر‌ها و حمله به مناطق مسکونی روی آورد و آنها را با با موشک‌های "اسکاد" مورد حمله قرار داد.
یکی دیگر از زمینه‌های بسیار مهم وقابل بررسی اقدام‌های نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس، نقش نیروی هوایی در عملیات‌های دریایی است که به‌خصوص پیروزی و افتخار آفرینی آن در روز هفتم آذر ماه 1359به همراه نیروی دریایی ارتش و انهدام هفت فروند از هواپیماهای شکاری، هفت فروند از ناوچه‌های موشک انداز و یک فروند ناو نیروبر هزار تُنی عراق و فرستادن آنها به قعر آب‌های خلیج فارس؛ در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شد.
در ادامه جنگ، نیروی هوایی در عملیات شکست حصر آبادان با به‌کار گرفتن هواپیماهای شکاری و عکسبرداری هوایی و شناسایی تاکتیکی قبل از اجرای عملیات بر فراز منا‌طق اشغالی و عقبه جبهه‌ها و به‌دست آوردن اطلاعات جامعی از توانایی ‌و محدودیت‌ها،تجمع و تمرکز نیروها،ترکیب و ترتیب قوا، جابه‌جایی و تحرکات عراقی‌ها و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دادن جهت اجرای این عملیات شرکت کرد که این عملیات با پیروزی کامل در مهر ماه 1360انجام شد.
درعملیات طریق‌القدس که به‌منظور آزادسازی بستان و تأمین تنگه چزابه در محور بستان – سوسنگرد انجام شد، در ابتدا خلبانان نیروی هوایی، روزانه با انجام دَه‌ها سورتی پرواز، به بمباران خطوط مقدم جبهه‌ها پرداختند و سپس مأموریت‌های تأمین اطلاعات تاکتیکی، طرح‌ریزی برای تهیه آتش پشتیبانی از هوا ،قطع خطوط مواصلاتی و جدا‌سازی نیروها و پشتیبانی نزدیک هوایی از نیروهای سطحی و انهدام مراکز تجمع دشمن برای ایجاد شکاف در خطوط مستحکم تماس و همچنین تأمین دفاع هوایی از عقبه و عمق مناطق عملیاتی و تأمین پوشش هوایی ارتفاع کم، متوسط و بالا جهت عملیات بعدی را عهده‌دار شدند.
در عملیات معروف فتح‌المبین نیز نیروی هوایی نقش پدافند هوایی را بر عهده داشت و سایت‌های چهار و پنج موشکی و ایستگاه رادار دهلوان که در اختیار ارتش عراق قرار گرفته بود آزاد شد و نیروی هوایی ایران توانست 27 فروند از انواع هواپیماهای عراقی را مورد هدف قرار داده و سرنگون کند. در ادامه آن در عملیات بیت‌المقدس که با توجه به استعداد و ترکیب جدید نیروی زمینی عراق، ضرورت به‌کارگیری حجم وسیع‌تری از امکانات آفندی و پدافندی هوایی از سوی ایران به خوبی احساس می‌شد، با اتخاذ تدابیر مناسب عملیاتی و تغییر تاکتیک نیروی هوایی ایران، تمهیدات ارتش عراق خنثی شد و با انجام عملیات پشتیبانی نزدیک خلبانان ایرانی، خرمشهر آزاد شد.
به طور کلی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با رشادت،دلاوری و پایمردی سربازانش در طی دوران دفاع مقدس و اهدای شهیدان، جانبازان و آزادان بسیاری در راه پاسداری از وطن و دین اسلام، توانست خدمات ارزنده‌ای را به جمهوری اسلامی ایران ارائه دهد.