شگرد های سیا برای استخدام جاسوس در دانشگاه ها

بعد از افشاگری کمیته در مورد اینکه بعضی اساتید دانشگاه برای «سیا» کار می‌کرده‌اند، چون دربارة اسامی آنها و دانشگاههای مربوطه توضیحی نداده بود، لذا بلافاصله سیل نامه از سوی رؤسای دانشگاههای به‌ «سیا» سرازیر شد و همگی خواستند تا مشخصات استادانی را که برای «سیا» کار می‌کردند و یا مشغول کار بودند، به اطلاعشان برسانیم. ولی «سیا» به دلیل تعهد قبلی خود نسبت به این استادان که : روابط‌شان را با سازمان همواره مخفی خواهد داشت، چون نمی‌توانست اسامی آنها را در اختیار کسی قرار دهد، به همین جهت نیز نامه رؤسای دانشگاهها را بی‌جواب گذاشت. و تنها در یک مورد من شخصا نامه‌ای به رئیس کالج «آمهرست» (که قبل از ورودم به دانشکده دریایی دو سال در آنجا درس می‌خواندم و فوق‌العاده به آن دلبستگی داشتم) نوشتم و هرگونه رابطة اساتید کالج او را با «سیا» تکذیب کردم.
متعاقب این وضع، چون دانشگاهها نتیجه‌ای از مکاتبه با «سیا» بدست نیاوردند، بعضی از آنها خود در صدد وضع مقررات و ضوابطی برآمدند تا بتوانند براساس آن در آینده هرگونه رابطه مقامات دانشگاهی را با «سیا» تحت کنترل قرار دهند. 
روز 25 مارس 1977 باخبر شدم، در دانشگاه هاروارد می‌خواهند مقرراتی وضع کنند که اگر به مرحله اجرا درآید، جلوی هرگونه رابطه «سیا» با دانشگاه هاروارد را به کلی سد خواهد کرد. و چون این وضع با خواسته من – که علاقه داشتم قدمهای مؤثری برای بهبود هرچه بیشتر روابط «سیا» با جوامع دانشگاهی بردارم- در تضاد بود، و نیز می‌ترسیدم که مبادا چنین اقدامی از سوی یک دانشگاه معتبر و سرشناس مورد تقلید دانشگاههای دیگر قرار گیرد و کوششهایم را به کلی عقیم بگذارد، لذا طی تماس تلفنی با «درک‌باک» (رئیس هاروارد) به او گفتم: شخصی را به دفترش می‌فرستم تا درباره مقررات موردنظر دانشگاه با وی صحبت کند و نتایج و آثاری را که اجرای چنین مقرراتی بر «سیا» خواهد گذاشت، برایش توضیح دهد.
«باک» با صمیمیت فراوان پیشنهادم را پذیرفت. ولی یک ساعت بعد تلفنی با من تماس گرفت و خبر داد که : مسؤولین تهیه پیش‌نویس مقررات مورد نظر به او گفته‌اند که قبلا با «سیا» تماس گرفته و نظر مقامات مربوطه را جویا شده‌اند، ولی جواب شنیده‌اند که «سیا» در این‌باره نظری ندارد.
با شنیدن حرف رئیس دانشگاه هاروارد بیشتر از این جهت ناراحت شدم که می‌دیدم اشتیاق من به ترمیم روابط «سیا» با جوامع دانشگاهی، بخاطر سیستم کاغذبازی موجو در سازمان بی‌اثر مانده است. ولی متعاقب آن، چون تماس لازم برقرار شد و بحث مفصلی هم با مقامات هاروارد صورت گرفت، لذا تنظیم مقررات مربوط هم به نحوی که معتدلتر باشد به پایان رسید. و تنها در آن، هر یک از اعضای دانشگاه که با «سیا» مربوط بودند، موظف شدند رئیس دانشگاه را از چگونگی روابط خود با سازمان مطلع کنند. و به دنبال آن نیز چون خوشبختانه فقط چند دانشگاه دیگر از این رویه‌ هاروارد تقلید کردند، لذا مسأله روابط «سیا» با مجامع دانشگاهی بعدا برایمان به صورت یک مشکل دایمی در نیامد.
در مواقع بحث پیرامون تنظیم مقررات مزبور، یکی از خواسته‌های هاروارد این بود که «سیا» هم به نوبه خود مقرراتی وضع کند تا از هرگونه روابط محرمانه اساتید هاروارد با «سیا» جلوگیری شود.ولی من به این علت زیر بار قبول خواسته آنها نرفتم که وقتی اساتید دانشگاه می‌توانند به صورت رسمی یا غیررسمی دارای انواع روابط محرمانه با مؤسسات، بنیادها و سازمانهای دولتی و غیردولتی باشند، چرا فقط باید روابط‌شان با «سیا» مخفی نماند؟ و اگر هدف، جلوگیری از تأثیرگذاری عوامل خارجی بر مرام و مسؤولیت‌های یک استاد است. چرا فقط کارکردن او با «سیا» می‌تواند چنین نتیجه‌ای ببار آورد، و مثلا فلان شرکت تجارتی که استاد را به عنوان مشاور خود برگزیده قادر نیست وی را از هدف دانشگاهیش منحرف کند؟...
چون برکسی پوشیده نیست که در روابط شرکت‌های تجارتی با اساتید دانشگاه، ضمن احتمال دستیابی به مواد و تحقیقات سری، مسألة نفوذ استاد بر دانشجویان و انتخاب افراد مستعد و توصیح آنها به شرکتها نیز به شدت مطرح است.
با توجه به این مسأله بود که می‌توانستم موضع یک دانشگاه را در پافشاری برای اطلاع از روابط استادان خود با سازمانهای دیگر کاملا درک کنم. و اصولا چون این حق را به دانشگاهها می‌دادم که بدانند استادانشان تا چه حد وقت خود را صرف مشاغل خارج از دانشگاه می‌کنند، لذا طی دستورالعملی به مقامات «سیا» گوشزد کردم که قبل از انعقاد هر نوع قرارداد برای استفاده از استادی که دانشگاهش مایل به همکاری محرمانه وی با «سیا» نیست، بایستی مسؤولیتش را در قبال دانشگاه به او یادآور شوند. ولی چنانچه استادی به عدم افشای روابطش با ما پافشاری داشت . این دیگر مسأله‌ای است بین خود او و دانشگاهش، نه بین «سیا» و دانشگاه . چون به هر حال ما هم، نه می‌خواستیم و نه می‌توانستیم که برای دانشگاهها نقش پلیس را ایفاء کنیم.
در مورد استادانی که تمایلی به تبعیت از مقررات دانشگاهشان نشان نمی‌دادند، دستور داده بودم حتما برای استفاده از آنها نظر مرا هم جویا شوند. و در چنین مواردی – طبق ضوابطی که داشتم- ابتدا بررسی می‌کردم تا ببینم آیا در دانشگاه او استادان موظف به گزارش کلیه روابط خارجی خود هستند، یا فقط ارتباط آنها با «سیا» مشمول این مقررات می‌شود؟ و به دنبال آن در صورتی که استاد فقط می‌بایست رابطه خود را با «سیا» گزارش دهد، استخدامش را بلامانع اعلام می‌کردم. ولی اگر طبق مقررات یک دانشگاه استادانش ناچار بودند تمام مشاغل غیر دانشگاهی خود را اطلاع دهند، از قبول همکاری آنها با «سیا» سر باز می‌زدم.
استادانی که ضمن تمایل به کار کردن برای «سیا» به هیچوجه نمی‌خواستند روابطشان با ما علنی شود، گاه دلیلی جز حفظ استقلال خود نداشتند، ولی در بسیاری موارد فقط برای فرار از تهمتهای وارده از سوی همکارانشان بود که ترجیح می‌دادند بطور محرمانه با ما همکاری کنند. 
در سال 1977 یکی از استادان کالج «بروکلین» با «سیا» تماس گرفت و خواستار بعضی اطلاعات راجع به یکی از کشورهای پشت پرده آهنین شد، که قصد سفر به آنجا را داشت. و در بازگشت نیز بار دیگر به سراغ ما آمد تا برداشتهای خود را از سفرش با «سیا» در میان بگذارد. این مسأله خیلی صاف و ساده به همین شکل برگزار شد، و در جریان آن هم استاد مزبور نه مأموریتی از جانب «سیا» گرفت، و نه دستمزدی بخاطر کارش دریافت کرد. ولی به مجردی که خبر تماسهای او با «سیا» به گوش دیگران رسید، همکارانش با وی به مخالفت برخاستند و جلوی ادامة کارش در کالج را گرفتند.
در مورد دیگری، شخصا با یکی از استادان دانشگاههای «آیوی لیک» دوبار تماس گرفتم و از او که خیلی طرف توجه و احترام من قرار داشت، خواستم با یک سال خدمت در بخش تحلیلگری «سیا» موافقت کند. ولی این استاد در هر دو ملاقات از من فرصت خواست تا درباره مأموریت مورد نظر بیشتر فکر کند. و سرانجام هم چنین نتیجه گرفت که همکاری با «سیا» می‌تواند موقعیت دانشگاهی او را به مخاطره بیاندازد.
دربارة این که قصد ما از به کارگرفتن استادان دانشگاه‌ چیست؟ باید بگویم: هدف اولیه «سیا» از همکاری با استادان، بهره‌گیری از افکار و اطلاعات آنها در امور جهانی است، که زمینه‌های گوناگونی از روانشناسی سران دولت‌ها و آگاهی به امور کشورهای نفت‌خیز گرفته، تا شناسایی علل قدرتمندی بنیادگرایی اسلامی را شامل می‌شود. و چون «سیا» ناچار باید مثل تمام مؤسسات پژوهشی و تحلیلگری، از افکار و آراء کارشناسان مختلف برای دستیابی و سنجش دیدگاه موردنظر خود بهره‌مند شود، لذا به بهترین روش ممکن که چیزی جز استفاده از ثمرات محققین دانشگاهی نیست رو می‌آورد. و در این راستا نیز به دو صورت عمل می‌کند: یکی شرکت دادن استادان دانشگاه در کمیته‌های یک ساله مشترک برای بررسی نتیجه اقدامات «سیا»، و دیگری مشورت‌های گاه‌ و بیگاه با استادانی که در زمینه‌های ویژه‌ای تخصص دارند.
بهره‌گیری در خلال چنین مشورت‌هایی معمولا یکطرفه نیست. علاوه بر این که «سیا» ازمعلومات استادان دانشگاه استفاده می‌کند، آنها هم به اطلاعات خود می‌افزایند. و بخصوص ضمن آشنایی با روند اقدامت دولت به صورت عملی – نه آنگونه که خود در نظریه‌پردازی‌هایشان تصور می‌کنند- در جریان کار نیز بخاطر دسترسی به منابع محرمانه موجود در «سیا» چنان بینش عمیق و ارزشمندی نسبت به مسائل جهانی کسب می‌کنند که محال است بتوانند آن را از طرق دیگر به دست آورند. ولی البه اینگونه استادان علیرغم احاطه بر اطلاعات وسیع و افزایش قدرت تحلیل‌گری، موقع حضور در کلاس درس نمی‌توانند مسائل را به شکلی که مایلند با دانشجویان در میان بگذارند، و از اطلاعات محرمانه خود در جریان کنفرانس‌های دانشگاهی استفاده کنند. 

بحث‌انگیزترین مورد همکاری «سیا» با مجامع دانشگاهی به گروهی ارتباط پیدا می‌کند که در دانشگاهها به جستجوی دانشجویان خارجی مستعد جهت بهره‌برداری «سیا» می‌پردازند.
بطور معمول، ما برای در اختیار داشتن نیروی انسانی لازم جهت حفظ قدرت اطلاعاتی خود در کشورهای خارج، باید درصدد یافتن کسانی باشیم که زمینه مناسبی برای حمایت از منافع آمریکا در کشور متبوع خود دارا هستند. ولی چون دستیابی به این افراددر کشورهایی که بدون توجه به رعایت حقوق بشر دارای تشکیلات امنیتی سفت و سختی هستند- و اتفاقا ما به کسب اطلاعات از چنین کشورهایی نیاز فراوان داریم – به سادگی میسر نیست، به همین جهت طبعا ناجاریم به اتباع آنها که در آمریکا هستند رو بیاوریم. و چنانچه دانشجویانی از کشورهای موردنظر در آمریکا مشغول تحصیل باشند، این کمال حماقت است که در پی یافتن عناصر مستعد برای هدف و مقصود خودمان در بین آنها برنیاییم.
برای این کار «سیا» معمولا از کمک مقامات دانشگاهی برای برچین کردن دانشجویان خارجی باب میل خود استفاده می‌کند. و البته ضمن آن هم ناچار است تضاد موجود بین مسؤولیت اصلی اعضای دانشگاه را در حراست از حقوق دانشجویان در داخل و خارج کلاس‌های درس، با تفتیشی که برای یافتن دانشجوی مورد نظر «سیا» به عمل می‌آورند، نادیده بگیرد.
گرچه در این باره سؤالی هم مطرح است که: واقعا مسألة گزینش دانشجو برای «سیا» در مقایسه با موارد دیگر که دانشجویان مستعد را جهت دریافت بورس تحصیلی و یا احراز شغل در مؤسسات و شرکت‌های مختلف انتخاب می‌کنند، چه تفاوتی می‌تواند داشته باشد؟
ضمن آن که در چنین مواردی، مسألة اجبار به هیچوجه در میان نیست و هرکس می‌تواند با ارزیابی لیافت خود به پیشنهادات ارائه شده پاسخ مثبت یا منفی بدهد، کارکردن دانشجویان خارجی برای «سیا» نیز عینا مشمول همین وضع می‌شود. و در نهایت، این ما و دانشجوی مورد نظر هستیم که می‌توانیم نظر خود را نسبت به قبول یا رد همکاری با یکدیگر اعلام کنیم.
مسأله دیگری که در این میان گاه به بحث و مجادله کشیده می‌شود، مربوط به بهره‌برداری «سیا» از جوانانی است که به قولی تأثیرپذیر و چشم و گوش بسته هستند، و چون در کشور ما به تحصیل مشغولند، پس وظیفه حمایت از آنها نیز به عهده ما قرار دارد. و من ضمن احترام به این احساس وظیفه باید بگویم که:«سیان» هرگز به دنبل بهره‌برداری از چنین جوانانی نیست، و اصولا توقع حمایت از منافع آمریکا در یک کشور خارجی توسط جوانی تأثیرپذیر و چشم و گوش بسته – که نه به بلوغ فکری رسیده، و نه معلومات و اطلاعاتش عمق کافی دارد- امری بی‌معنی به نظر می‌رسد. ما در آمریکا به جستجوی آن دسته از جوانان خارجی می‌پردازیم که: اولا رشته‌ای را به پایان رسانده باشند، ثانیا به خاطر اعتماد دولتشن به آنها از مزایا و بورس تحصیلی کشور متبوع خود استفاده کنند، و ثالثا چشم و گوششان به‌حد کافی باز شده باشد.
افشاگریهای کمیته تحقیق «چرچ» دربارة روابط سنتی «سیا» با جوامع بازرگانی کشور، کمتر از موارد دیگر عکس‌العمل‌های نامطلوب در پی داشت. به این دلیل که اصولا اکثر بازرگانان افرادی «اهل‌عمل» هستند، و چون درک می‌کنند که کسب اطلاعت جزو ضروری‌ترین ابزار پیشرفت امور است، لذا کملا توجه دارند که اگر با یک سازمان اطلاعاتی همکاری داشته باشند، هر دو طرف از این رابطه بهره‌مند می‌شوند.

داستان اطلاعاتی

غفلت

از جمله مهم‌ترین اهداف سرویس‌های اطلاعاتی در سطح جهان، تلاش جهت نفوذ در سازمان‌ها و مراکز تصمیم‌گیری کشورهای هدف و استخدام کار‌گزارن و مد‌یران مربوطه می‌باشد.
وجود انگیزه‌های مختلف (مالی، عقید‌تی، پست و مقام و ...) در افراد و سوژ‌ه‌ها زمینه‌ی مناسب را برای تأ‌مین اهداف سرویس‌های اطلاعاتی فراهم می‌نماید.
آن‏چه در ذیل خواهد آمد ماجر‌ای به دام افتادن یکی‌ از کارمند‌ان دولت است. معاشرت با افراد خارجی بدون در‌نظر گرفتن حساسیت‌ها، بی‌اهمیت تلقی کرد‌ن خواسته‌های افسران اطلاعاتی حر‌بف، عدم آشنایی با شگرد‌های سرویس‌های اطلاعاتی در زمینه‌ی استخدام افراد به منظور جاسوسی همراه با انگیزه‌ی مالی و دریافت پول از جمله مسائلی بود که‌ دشمن را در جلب هم‏کار‌ی وی موفق گر‌دانید.
«آقای الف»  به علت ارتباط با عناصر بیگانه و انجام جاسوسی دستگیر‌ و زندانی‌ گر‌دید.
اگر وی با توجه به تحصیلا‌ت عالیه خود تعمق بیش‏تری کر‌ده و خطر را احساس کر‌ده بود، محققاً‌ به مدارج عالی‌تری می‌رسید. انگیزه‌ی «آقای الف»  در هم‏کار‌ی با بیگانه، ندانم‌کاری و عدم توجه به کیفیت‌ نز‌دیکی با بیگانه‌ و ترس از مجازات بعدی بوده است. وی تصور نمی‌کرد اطلاعاتی که‌ با بیگانه‌ می‌دهد جنبه‌ی جاسوسی دارد، بلکه‌ در اوایل‌ کار‌ به خاطر ادامه‌ی دوستی‌ با افسر اطلاعاتی سفارت اقدام به این عمل نموده‌ است. توجه به کیفیت‌ روابط «آقای الف»  و فرد بیگانه از ابتدا روش کار‌ سرویس‌های بیگانه‌ ‌ را جهت نفوذ در سازمان‌ها و نحوه‌ی آلوده نمودن افراد نشان می‌دهد شکل‌ نزدیکی‌ افسر اطلاعاتی به وی طوری انجام گرفت که‌ «آقای الف»  تا مدتی‌ طولانی مطلقاً‌ تصور نمی‌کرد که‌ در چه مسیری‌ قدم گذاشته است، و وقتی متوجه حقیقت‌ موضوع شد که‌ کاملاً‌ آلوده شده بود.
 «آقای الف»  در یکی‌ از استان‌های مرکزی‌ متولد و مدارج تحصیلی را تا سطح دکتری در رشته‌ی قضایی طی و از دانشکده‌ی حقوق در خارج از کشور فارغ‌التحصیل گردید. وی در سال 1367 در یکی از ادارات استخدام شد. چندی بعد در یکی از ضیافت‌های سفارت خارجی با پرسنل آن سفارت آشنا و روابط دوستی آن‏ها ادامه پیدا نمود وبالاخره این آشنایی به معاشرت‌های خانوادگی تبدیل می‌گردد. 
پس از گسترش معاشرت پرسنل  با «آقای الف»  ، او از وی تقاضای کمک به منظور تثبیت وضع خدمتی خود می‌نماید و این مسئله را این‏طور عنوان می‌نماید که چون مدتی است گزارشاتی به وزارت خارجه کشورش در مورد مسائل کلی و نوشته‌های جراید ایران نفرستاده، آیا امکان دارد در این زمینه به وی کمک کند (البته پیش‏نهاد پولی هم نمی‌کند) و «آقای الف»   نیز قبول می‌کند و برای ادامه‌ی دوستی این‌کار را برای وی انجام می‌دهد.
 کم‌کم در جلسات بعدی از «آقای الف»  می‌خواهد که اگر در تکمیل مطالب جراید ایرانی به موضوعات دیگری که قابل ملاحظه باشد ، برخورد کرد، از وی مضایقه نکند. به این ترتیب ملاحظه می‌شود که افسر اطلاعاتی (پرسنل سفارتخانه) بدون مطرح ساختن مسائل مادی مرحله به مرحله «آقای الف»  را صرفاً به منظور کمک به خود و از نظر تثبیت وضع خدمتی خویش در وزارت امور خارجه کشورش به پیش می‌رود. 
اگر «آقای الف»  در همان اوایل کار متوجه نزدیکی و تقاضاهای غیر عادی پرسنل آن سفارتخانه می‌شد، مسلماً دچار انحراف نمی‌گردید. ولی او از اصول کارهای اطلاعاتی و نحوه‌ی نزدیکی بیگانگان مطالبی نمی‌دانست. بنابراین افرادی که در اموری به فعالیت و خدمت مشغولند، برای حفظ مملکت و شخص خودشان باید با خطراتی که آن‏ها را تهدید می‌‌نماید آشنا باشند. محققاً اغلب کارمندان دولت که از تحصیلات عالیه برخوردارند با این قبیل خطرات آشنا بوده ولی امکان دارد درصد محدودی به علت سهل‌انگاری و اهمیت ندادن به کیفیت کار و یا نارضایتی‌های مختلف در دام افرادی از شاغلین آن سفارت‌خانه و یا افسران اطلاعاتی بیگانگان قرار گیرند.
وظیفه‌ی «آقای الف»  این بود در آن زمانیکه آن فرد بیگانه به او پیشنهاد جاسوسی نمود بلافاصله موضوع را به اطلاع مقامات مسئول می‌رساند. ولی به علت توسعه‌ی معاشرت با فرد مذکور و مدارکی که به مرور به وی داده بود، این توهم در او وجود داشت که اگر مطالبی راجع به این موارد را به مقامات مسئول عنوان کند مسئولیت سنگینی خواهد داشت. و لذا این آشنایی را ادامه داد و بیشتر در خیانت آلوده شد. علی‌هذا همان‌طوری که گفته شد «آقای الف»  موافقت خود را به انجام فعالیت‌های جاسوسی به نفع دولت بیگانه اعلام نمود و در ملاقات بعدی یادداشت‌های بیشتری را ، تهیه و به پرسنل سفارت‌خانه مربوطه تحویل و در مقابل، مبلغ 3000 دلار دریافت کرد و آن فرد نیز علی‏رغم دوستی‌های گذشته با او  در مقابل مبلغ دریافتی‏اش از «آقای الف»  رسید کتبی گرفت و بدین ترتیب «آقای الف»  با این سند کاملاً خود را به عنوان یک جاسوس در اختیار سفارت‌خانه‌ی بیگانه قرار داد.
به طور کلی این سرویس‌ها سعی می‌نمایند که در اولین فرصت بر علیه این جاسوسان مدرکی در دست داشته باشند و هیچ مدرکی قاطع تر و برنده‌تر از رسید دریافت پول نیست و افسران اطلاعاتی این‌کشورها می‌دانند که اگر شخصی مانند «آقای الف»  زمانی از انجام فعالیت جاسوسی پشیمان شود، از رسیدهای آن و مدارک کتبی که از او در دست دارند به عنوان تهدید استفاده کرده و به همین طریق می توانند برای همیشه این افراد را در اختیار خود داشته باشند. 
کما‌این‏که در زمانی‌که آن پرسنل سفارتخانه مأموریتش در ایران خاتمه یافت به «آقای الف»  گفت: «خود وی و یا یکی از همکارانش با او تماس خواهند گرفت.»
در اواخر سال 1373 «آقای الف»  از طرف اداره‌ی خود به اروپا اعزام و پس از دو سال و نیم، از یکی از شهرهای اروپا شخصی تلفنی با «آقای الف»  تماس گرفت و از او تقاضای ملاقات کرد و یک هفته بعد در یکی از رستوران‌های شهر با یکدیگر ملاقات نمودند. «آقای الف»  در این جلسه فهمید که این فرد جدید از طرف پرسنل سابق آن سفارت‌خانه در ایران با وی تماس گرفته است. ملاقات‌های آن‏ها تکرار گردید و تدریجاً این فرد جدید از «آقای الف»  خواست که هر خبری را که تشخیص می‌دهد برای آن‏ها مفید است در اختیار او قرار دهد.
«آقای الف»  طبق دستور او پیرامون روابط ایران و یک کشور اروپایی اطلاعاتی را به طرق مختلف جمع‌آوری و متناوباً در اختیار فرد جدید قرار می‌داد. پس از خاتمه‌ی کار «آقای الف»  در اروپا فرد جدید به او گفت در تهران شخصی از طرف او با وی تماس خواهد گرفت و قرار شد اگر این شخص به «آقای الف»  بگوید: آیا پروفسور را می‌شناسی، هم‏کاری خود را با وی آغاز نماید.
در سال 1380 پرسنل دیگر سفارت خارجی تلفنی با «آقای الف»  تماس گرفت و اولین ملاقات آن‏ها انجام شد و این شخص جمله‌ی تعیین شده‌ی قبلی را با «آقای الف»  گفت و قرار شد که تماس‌های خود را ادامه دهند.
از این مرحله به بعد «آقای الف»  با توجه به موقعیت شغلی خود قلباً مایل نبود که با بیگانگان همکاری نماید و حتی چندین بار از ملاقات با پرسنل سفارتخانه مزبور خودداری کرد ولی بالاخره پرسنل مزبور همراه یکی از اتباع خود که برای بازدید از نمایشگاه وارد ایران شده بود، به دفتر «آقای الف»  در محل کارش مراجعه و به اتفاق ناهار صرف کردند و قرار شد که یک هفته بعد یک‏دیگر را ببینند. در این ملاقات پرسنل مذکور مبلغ 5000 دلار به «آقای الف»  پرداخت نمود و از او تقاضا کرد که در هر زمینه‌ای اطلاعاتی را که جنبه‌ی محرمانه دارد برای وی تهیه نماید.
اما موفق به انجام این کار نشده و توسط وزارت اطلاعات دستگیر گردید است.

سرلشکر صالحی : آگاه‌سازی نسل جوان از نقشه‌های پنهان و آشکار دشمن از مسئولیتهای خطیر روحانیون است

خبرگزاری فارس: آگاه‌سازی نسل جوان از نقشه‌های پنهان و آشکار دشمن از مسئولیتهای خطیر روحانیون است

به گزارش خبرگزاری فارس، در آستانه سی و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، همایش یک روزه روحانیون هماهنگ کننده عقیدتی سیاسی های ارتش در سراسر کشور با حضور امیر سرلشکر عطاء الله صالحی فرمانده کل ارتش و حجت الاسلام والمسلمین آل هاشم رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش در تالار غدیر این سازمان برگزار شد.

 سرلشکر صالحی طی سخنانی در این همایش با اشاره به سیر تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی کشور از قبل از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی تاکنون و با تاکید بر نقش محوری روحانیت در روشنگری و هدایت نسل ها و اقشار مختلف جامعه، افزود: آگاه سازی نسل جوان از نقشه های پنهان و آشکار دشمن، آسیب شناسی و مدیریت بحران و لزوم ایجاد تحول معنوی بویژه در جوانان از جمله مسئولیت های خطیر روحانیون است و الحمدلله امروز حضور اثرگذار روحانیون در یگان های ارتش در سراسر کشور و تلاش بی وقفه آنان برای گسترش فعالیت های فرهنگی و مذهبی و افزایش روحیه معنوی کارکنان غیور ارتش جمهوری اسلامی ایران و خانواده های محترم آنان قابل تقدیر است.

در ادامه این همایش که با موضوع «نقش رهبری و ولایت فقیه در شکل گیری انقلاب اسلامی ایران و تداوم و گسترش آن در سطح جهانی و مدیریت بحران ها» برگزار شد؛ حجت الاسلام والمسلمین آل هاشم، رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش نیز طی سخنانی با تبیین تدابیر و رهنمودهای فرماندهی معظم کل قوا در خصوص گسترش حرکت های فرهنگی نو و اثرگذار در سطح نیروهای مسلح؛ محورهایی از جمله نقش اثرگذار روحانیون و کارکنان عقیدتی سیاسی در یگان های مختلف بویژه مراکز آموزشی و سربازی، توجه بیشتر به مناطق محروم و دوردست، گسترش فرهنگ اخلاق مداری، تکریم خانواده های معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران و استفاده هرچه بیشتر از فرصت های موجود در جهت تحکیم مبانی اعتقادی و مکتبی نسل جوانان و خانواده های کارکنان سرافراز ارتش جمهوری اسلامی ایران را مورد تاکید قرار داد.